خانواده

پارت 25
عمه کوک: تبریک میگم ا/ت چشم غره*
دخترعمو کوک: چشم غره*
ا/ت:😜
کوک: به این حرکت ا/ت خندم گرفت*
بابای کوک و بابا بزرگ کوک و داداش کوک و زن داداش کوک اومدن*
داداش کوک: جیکوک* سلاممم داداشی گللل..چطوری.. سلام ا/ت چطوری؟
کوک: سلام ( بغل کردن)
ا/ت: سلام
آنیا: ( زن جیکوک) سلاممم ا/تتتتتت
ا/ت: سلاممم ( همو بغل کردیم)
جیکوک: یه پسر کوچولویی به ا/ت و کوک چسبیده بود*
جیکوک: سلام کوچولو تو کی هستی؟
کوک: ایشون پسر بنده و ا/ت هستن..ده ماهشه
جیکوک: اووو سلاممم کوچولو من عموتم باشه؟.. که خندید بهم*... چقدر کیوتی شبیه...آممم هم مامانت هم باباتی ولی بیشتر به بابات میزنی کوچولو
کوک: جیکوک عاشق بچه هاس
ا/ت: عع
عمو کوک: بلاخره تو ماه عسل یه کاری کردی دیگه ( بی تربیت)
جیکوک و آنیا: نادیده گرفتن
پ.ب/ ک: تو باید تک نوه ی خانواده ام باشی..درسته؟
آنی و ا/ت همزمان: تک نوه ام که نهه
کوک و جیکوپ: عمووو شدمم؟
آنیا: دیروز که نبودیم رفته بودیم بفهمیم..دختره
پ.ب/ک: مبارکه دخترم ( مهربون)
آنیا: مرسی
جیکوک: پس عمو دوتا بچه اممم
کوک: و منم یک دونه
م/ک؛ شما جاری ها خیلی بهم میاین
آنیا و ا/ت : خنده
ا/ت: هفته دیگه جنسیت بچه منم تعیین میشه
هیونا: ایشش
ا/ت: آ..
کوک:چیزی نگو..نظرش مهم نبود