قایقی ساخته ام قایق از جنس جنون

**قایقی ساخته ام #قایق از جنس جنون
مقصدم #سهراب شهر میروم دریا کنون
دل به دریا زده و دل زده از خیلی ها
پی آن خوشحالی نه دمی صبر و سکون

دور خواهم شد از این خاک غریب
جای دل اینجا نیست، خسته من.. از آب ونون
جای دل آنجایی که اگر آبی هست..آن گِل نکند
جایی #دل آنجایی که اگر #حقی هست #باطل نکند

قایقی ساخته ام ؛قایقی از خورشید
نه بترسم شب را.... نه به راهم تردید
میروم همچون کوه استوار و محکم
دلم از هر طوفان نه بلرزد چون بید

دل من اینجاها چه بگم دل که نبود
مقصدم آن شهری که شود دل را دید
همچنان_خواهم_راند_همچنان_خواهم_خواند

همچنان میخوانم من مسافر شهرم
قایقی ساخته و درگذر از بحرم

شهرمن آن شهری که همه بیدارند
بهر زخم دل ها، مرحم از دل دارند

سادگی می فهمند جور بهتر می بینند
چترشان بر باد همه از جنس باران اند
همچنان خواهم راند
همچنان خواهم خواند

همچنان می خوانم شعر شهر سهراب
همچنان می رانم تا رسم آنور آب
قایقی ساخته ام...توکجایی پس سهراب