پارت ⁶

پارت ⁶

فیک : شب تاریک 🕸🖤


رفتم خودمو پرت کردم رو تخت و دراز کشیدم خیلی خوابم میومد رفتم لباسم رو عوض کنم.......داشتم سوتینمو در می اوردم ک یهووووو.........
یکی اومد تو و جیغ کشیدم


ویو کوک

رو تختم نشسته بودم و منتظر ا٫ت بودم ک بیاد و بخوابیم این موقع داشتم ب چند ساعت پیش فکر میکردم ک من ک یک بزرگترین مافیای سئول بودم چند دقیقه پیش عاشق ی دختره شدم واقعا برام عجیب بود
ک یادم ب ا٫ت افتاد هنوز نیومده بود نگران شدم رفتم ب اتاقش میخواستم در بزنم ک گفتم من اربابشم مجبور نیستم در بزنم پس..........

ویو ا٫ت

دیدم آجوما اومد داخل( ها ها ها بچه جون چ فکری کردی 😈 حرص نخور)

علامت اجوما @

@ ببخشید دخترم من برم بعدا بیام

ویو ا٫ت

اجوما رفت و من زود لباسم و پوشیدم و گفتم ک اجوما بیاد

@دخترم من واقعا متاسفم

-ن مشکلی نیست.... کاری داشتید؟

@ارباب میگن ک بیای اتاقم

-باش بابا نمردیم ک ( اروم

-ممنون ک اطلاع دادی

@خواهش

@با اجازتون من برم

-بله بفرمایید
وقتی اجوما رفت رفتم اتاق کوک در زدم

+بیا تو

رفتم تو جلو در دیدم ک کوک بالا تنش لخته ب سیکس پک هاش زل زده بودم

+ چیه میخوای لمس بزنی؟

-هوم

+ اوک پس باید اینجارو ببوسی( اشاره ب لبش

ویو ا٫ت

رفتم جلوش و ی بوسه ی کوتاهی زدم وقتی میخواستم خودمو ب عقب بکشم از کمرم گرفت و منو ب خودش چسبوند و لب گرف


ک یهوووووووووووو...............








خماریییییییی
کرم دارم 😂💋