،21,22Part 20
(ویو صبح ات)
از خواب بلند شدم تو بقل یکی بودم سرش تو گردنم بود یه لحظه ترسیدم که کاری کرده باشه
برگشتم که دیدم چشماش بازه
ات: ولم کن
ک: نمیخوام
ات: میزنمتااااا (غلط کردی )
ک اگه ولت کردم بزن
ات: کمکککککک ولم کننننن یکی کمکمممم کنه (داد)
ک: زور نزن کسی صداتو نمیشنوه
ات: جیغ
(ویو کوک )
خیلی جیغ و داد میزد منم روش خیمه زدم لبام گذاشتم به لباش که صداش توی دهنم خفه شد
بلند شدم
ات:چرا اینکارو کردی
ک:صدات رو مخ بود تنها راه برای ساکت کردند بود
ات: اگه ولم میکردی ساکت میشدم الانم از روم بلند شو دارم خفه میشم
از روش بلند شدم یه لحظه احساس کردم دوستش دارم چشام برق میزد طمع لباش صورتش همه چیز بی نظیر بود دلم میخواست مال خودم کنمش اما نمیشد چون قراردادی ازدواج کردیم تو همین فکرا بودم که دیدم گوشیم زنگ خورد رفتم تو بالکن
ویو تماس
ناشناس : الو کوک سریع خودتو برسون مقر
ک: چی شده
ناشناس بهمون حمله کردن
ک: میرسونم خودمو
سریع رفتم که دیدم ات داره نگام میکنه
ات:چی شده
ک:هیچی
ات هنوز نمیدونه که من مافیام نباید هم بدونه چون باباش گفت بهش نگم
سریع لباس پوشیدم اسلحه ام رو از تو کشو توری که ات نفهمه برداشم گذاشتم تو جیب پشتم
که یهو ….
رفتم پایین که به خدمتکارا گفتم حواسشون به ات باشه
رفتم تو ماشین رفتم به مقر
صدای شلیک میومد وارد شدم
که یهو صدای تهیونگ اومد
(ویو ات)
بعد از اون اتفاق گوشیش زنگ خورد رفت بالکن وقتی اومد بیرون با عجله لباس پوشید رفت از تو کشو یه چیزی برداشت که من ندیدم بعد رفت پایین منم بعد بعد رفتند رفتم دستشویی کارام رو کردم نشستم پشت میز خوشگلم که روتین پوستیم رو انجام بدم بعد روتین اتاق رو تمیز کردم گشتم بود رفتم پایین که به خدمتکار گفتم یچی برام بیاره غذامو خوردم رفتم بالا تو اتاق لباس ورزشی پوشیدم گوشی و هدفونم و ورداشتم رفتم توی خیاط که دیدم همون سگش اونجاس فوبیا دارم که به یکی از نگهبانا گفتم ببندینش اونم گفت که کاردی نداره منم ناچار گفتم سمتم نیاد (دوستان اسم سگ رو از پیکو به بم تغییر می دهیم اوکی )
رفتم سمت استخر که دیدم یکی از نگهبانا هی منو می پایید
(ویو کوک)
ک: تهیونگ پس رئیسشون کو
تهیونک : نمیدونم
کوک: وای نه نه نه
تهیونک : چی شده
کوک: احتمالا رفته خونم به ات صدمه بزن نه نه
تهیونک تو با من بیا بچه ها شما هم حواستون باشه
بقیه :باشه
من با تهیونک رفتم خونه تو دلم خدا خدا میکردم اتفاقی نیوفتاده باشه
(ویو ات)
همینطوری نشستم لبه استخر تو گوشم هدفون بود که یهو حضور یکی رو پشتم حس کردم تا اومدم بردگردم نمیدونم چی شد پرت شدم تو آب
شنا بلد نبودم داشتم خفه میشدم همینجوری دست پا میزدم که کمکم کنید اما کسی صدامو نشنیده گرفت چشمام داشت سیاهی میرفت داشتم خفه میشدم که چشمام نیمه باز بود که دیدم یکی پرید توی آب که چشام کامل سیاهی رفت
(ویو کوک )
رسیدم خونه صدای جیغ و داد ات میومد رفتم سمت استخر که دیدم ات افتاده ته استخر یکی دم استخر وایستاده که داره میخنده تهیونگ رفت یه مشت زد تو دهنش منم پریدم تو آب که دیدم چشمای ات بسته شد اوردمش بیرون نفس نمیکشید نفس مصنوعی دادم که یهو آب از دهنش ریخت بیرون بقلش کردم
کوک :خیلی ترسیدم بلایی سرت بیاد
ات: ااا. و ممم دییی
ک : اره قشنگم
ات: مرسی (گریه )
ات رو تو بقلم گرفتم که تهیونگ داد زد کوک بهمون حمله شده
که دیم رختن تو خونم
سوهو: چطوری جئون جونک
کوک: گم شین از خونم بیرون
سو هو : اع وا اینطوری از مهموناتون پذیرایی میکنی
کوک : چی میخوای
سوهو : خانومیتو اون خانوم کوچولو یی ه دستت عه به نظرم خوشمزه میاد
کوک: چی زر زدی بگو تا مختو بریزم تو دستات (داد)
که یهو همه نکهبانانم رختن سرشون با تهیونگ کمک کردم ات رو ببریم تو که تهیونگ از اتاق رفت بیرون ات بی هوش بود بدنش سرد سرد بود لباساش رو در آوردم بردمش حموم گذاشتمش تو وان آب گرم رو باز کردم بدنشو شستم اوردمش بیرون : گذاشتمش روی تخت لباساش رو تنش کردم داشتم لباسش رو تنش میکردم که دیدم بالای سینش یه تتوی البالو داره خیلی ناز بود لباساش رو عوض کردم خودمم رفتم یه دوش گرفتم لباسام رو عوض کردم رفتم پایین که دیدم تهیونگ منتظره بود رفتم کنارش
کوک:داداش دستت درد نکنه خیلی کمک کردی
تهیونگ : نه بابا این چه حرفی عه راستی ۲ روز دیگه شب تو حیاط ….
بچه ها این پارتی طولانی گذاشتم برای جبران
خدایی خیلی زحمت میکشیم آقای هاشمی 😂😂
حمایت فراموش نشه خوشگلام 😘😘🙂
از خواب بلند شدم تو بقل یکی بودم سرش تو گردنم بود یه لحظه ترسیدم که کاری کرده باشه
برگشتم که دیدم چشماش بازه
ات: ولم کن
ک: نمیخوام
ات: میزنمتااااا (غلط کردی )
ک اگه ولت کردم بزن
ات: کمکککککک ولم کننننن یکی کمکمممم کنه (داد)
ک: زور نزن کسی صداتو نمیشنوه
ات: جیغ
(ویو کوک )
خیلی جیغ و داد میزد منم روش خیمه زدم لبام گذاشتم به لباش که صداش توی دهنم خفه شد
بلند شدم
ات:چرا اینکارو کردی
ک:صدات رو مخ بود تنها راه برای ساکت کردند بود
ات: اگه ولم میکردی ساکت میشدم الانم از روم بلند شو دارم خفه میشم
از روش بلند شدم یه لحظه احساس کردم دوستش دارم چشام برق میزد طمع لباش صورتش همه چیز بی نظیر بود دلم میخواست مال خودم کنمش اما نمیشد چون قراردادی ازدواج کردیم تو همین فکرا بودم که دیدم گوشیم زنگ خورد رفتم تو بالکن
ویو تماس
ناشناس : الو کوک سریع خودتو برسون مقر
ک: چی شده
ناشناس بهمون حمله کردن
ک: میرسونم خودمو
سریع رفتم که دیدم ات داره نگام میکنه
ات:چی شده
ک:هیچی
ات هنوز نمیدونه که من مافیام نباید هم بدونه چون باباش گفت بهش نگم
سریع لباس پوشیدم اسلحه ام رو از تو کشو توری که ات نفهمه برداشم گذاشتم تو جیب پشتم
که یهو ….
رفتم پایین که به خدمتکارا گفتم حواسشون به ات باشه
رفتم تو ماشین رفتم به مقر
صدای شلیک میومد وارد شدم
که یهو صدای تهیونگ اومد
(ویو ات)
بعد از اون اتفاق گوشیش زنگ خورد رفت بالکن وقتی اومد بیرون با عجله لباس پوشید رفت از تو کشو یه چیزی برداشت که من ندیدم بعد رفت پایین منم بعد بعد رفتند رفتم دستشویی کارام رو کردم نشستم پشت میز خوشگلم که روتین پوستیم رو انجام بدم بعد روتین اتاق رو تمیز کردم گشتم بود رفتم پایین که به خدمتکار گفتم یچی برام بیاره غذامو خوردم رفتم بالا تو اتاق لباس ورزشی پوشیدم گوشی و هدفونم و ورداشتم رفتم توی خیاط که دیدم همون سگش اونجاس فوبیا دارم که به یکی از نگهبانا گفتم ببندینش اونم گفت که کاردی نداره منم ناچار گفتم سمتم نیاد (دوستان اسم سگ رو از پیکو به بم تغییر می دهیم اوکی )
رفتم سمت استخر که دیدم یکی از نگهبانا هی منو می پایید
(ویو کوک)
ک: تهیونگ پس رئیسشون کو
تهیونک : نمیدونم
کوک: وای نه نه نه
تهیونک : چی شده
کوک: احتمالا رفته خونم به ات صدمه بزن نه نه
تهیونک تو با من بیا بچه ها شما هم حواستون باشه
بقیه :باشه
من با تهیونک رفتم خونه تو دلم خدا خدا میکردم اتفاقی نیوفتاده باشه
(ویو ات)
همینطوری نشستم لبه استخر تو گوشم هدفون بود که یهو حضور یکی رو پشتم حس کردم تا اومدم بردگردم نمیدونم چی شد پرت شدم تو آب
شنا بلد نبودم داشتم خفه میشدم همینجوری دست پا میزدم که کمکم کنید اما کسی صدامو نشنیده گرفت چشمام داشت سیاهی میرفت داشتم خفه میشدم که چشمام نیمه باز بود که دیدم یکی پرید توی آب که چشام کامل سیاهی رفت
(ویو کوک )
رسیدم خونه صدای جیغ و داد ات میومد رفتم سمت استخر که دیدم ات افتاده ته استخر یکی دم استخر وایستاده که داره میخنده تهیونگ رفت یه مشت زد تو دهنش منم پریدم تو آب که دیدم چشمای ات بسته شد اوردمش بیرون نفس نمیکشید نفس مصنوعی دادم که یهو آب از دهنش ریخت بیرون بقلش کردم
کوک :خیلی ترسیدم بلایی سرت بیاد
ات: ااا. و ممم دییی
ک : اره قشنگم
ات: مرسی (گریه )
ات رو تو بقلم گرفتم که تهیونگ داد زد کوک بهمون حمله شده
که دیم رختن تو خونم
سوهو: چطوری جئون جونک
کوک: گم شین از خونم بیرون
سو هو : اع وا اینطوری از مهموناتون پذیرایی میکنی
کوک : چی میخوای
سوهو : خانومیتو اون خانوم کوچولو یی ه دستت عه به نظرم خوشمزه میاد
کوک: چی زر زدی بگو تا مختو بریزم تو دستات (داد)
که یهو همه نکهبانانم رختن سرشون با تهیونگ کمک کردم ات رو ببریم تو که تهیونگ از اتاق رفت بیرون ات بی هوش بود بدنش سرد سرد بود لباساش رو در آوردم بردمش حموم گذاشتمش تو وان آب گرم رو باز کردم بدنشو شستم اوردمش بیرون : گذاشتمش روی تخت لباساش رو تنش کردم داشتم لباسش رو تنش میکردم که دیدم بالای سینش یه تتوی البالو داره خیلی ناز بود لباساش رو عوض کردم خودمم رفتم یه دوش گرفتم لباسام رو عوض کردم رفتم پایین که دیدم تهیونگ منتظره بود رفتم کنارش
کوک:داداش دستت درد نکنه خیلی کمک کردی
تهیونگ : نه بابا این چه حرفی عه راستی ۲ روز دیگه شب تو حیاط ….
بچه ها این پارتی طولانی گذاشتم برای جبران
خدایی خیلی زحمت میکشیم آقای هاشمی 😂😂
حمایت فراموش نشه خوشگلام 😘😘🙂
- ۷.۶k
- ۲۹ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط