سرنوشت متصل

سرنوشت متصل 2
Part 28
متن پیام
=باباااااا
×جانم؟
=مامان اومده داره وسایلشو جمع میکنه
×اشکال نداره
=بابا میفهمی چی میگی؟
× ردیاب گوشی مامانت همه چیـو حل میکنه
=ای از دست تو بابا😂
باشه پس مراقب باش
× اوک
ویو هانا بعداز اینکه اومدم بیرون از خونه داشتم بهش نگاه میکردم و خدافظی کردم با تمام خاطره های خوب و بد و اماده شدم برم دادگاه چون ساعت اداری هنوز تموم نشده بود
چمدون و گذاشت پشت ماشین
که چند تا مرد از پشت منو گرفتن و دستمال گذاشتن و سیاهی...


ویو تهیونگ
داشتم به ردیاب هانا نگاه میکردم که به چیزی شک کردم پس دوربین های پارکینگ و چک کردم که با چیزی که دیدم هول شدم و پاهام لرزید ترس تمام جای بدنمو گرفته بود... اون هانا بود داشتن میبردنشش
ولی خب کجاا
سریع به پلاک ماشین نگاه کردم
اه گندش بزنن پلاک نداره
سریع کتمو برداشتم و به کوک زنگ زدم
_الو تهیونگ؟
×کوککک ترس
_چیشدههه؟ نگران
×هانااا
_ هانا چیشدههه؟
× دزدیدنشششش
_چیییی برو کلانتری خودم و میرسونم
× نههه نیا برو خونه پیش اوین تنهاست
_ باشههه فقط تو اروم باش هرچی شد بهم خبر بده
ویو کوک
بعد اینکه رونا رو گذاشتم رو تخت
تهیونگ زنگ زد و خبر داد که هانا رو دزدیدن رونا خواب بود و همین باعث شده بود که از چیزی خبر نداشته باشه بعد از تموم کردن صحبتم با تهیونگ پیامی به گوشیم ارسال شد
متن پیام
... چه سریع هم خبر داد
_ شما؟
... اگه میخوای زنده بمونه بیا به این ادرس
_ کاری به کارش نداشته باش
... بستگی به تو داره
بعد از خوندن پیام به اجوما گفتم مهمونی و کنسل کنه و به تهیو با گوشی خونه زنگ زدم وگفتم که با پلیسا نقشه بکشن و اینم ادرسه
خیلی مشکوک بود چطوری فهمیدن که تهیونگ به من گفته پس مشکوک شدم که نکنه گوشیمو هک کرده باشن بخاطر همون با گوشی خونه بهش زنگ زدم

رفتم اوین و از خونه شون بیارم عمارتم که لیام و تو حیاط دیدم
_سریع راه بیوفت باید بریم خونه تهیونگ اوین و بیاریم
#چرا؟
_ هانا رو دزدیدن
#چیییی
_بدووو
تو راه حرفی بیمون نشده بود که لیام سکوت و شکست و منم با سرعت بالایی داشتم رانندگی میکردم
# به کسی مشکوک هستی؟
_ فقط نایون گزینه امه
#دقیقا به احتمال زیاد کار اونه
و دیگه حرفی بیمون نشد
ویو هانا
......

شرط 15 لایک
16 کامنت

نویسنده
https://wisgoon.com/helena157

#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
ممنوناز حمایتتون🍓🤍