34

رقاص مرگ

قبل از اینکه کوک بیاد توی اتاق شکنجه
ات روی زمین بود و داشت توی ذهش حرف میزد

اگه من به دنیا نمیومد هیچ وقت اینجوری نمیشد
چرا فقیر شدیم که من بخوام رقاص بشم و این اتفاق بیوفته؟
چرا اون شب توی بار بودم؟
چرا؟ من دیگه توان این همه بدبختی رو ندارم..
کسی که میگفت دوستم داره الان داره شکنجم میده
اگه دوستم داشت چرا نزاشت حرف بزنم؟ اون همه حرفای که زد الکی بود؟(تک خنده)
دیگه هیچ توانی برای زنده بودن ندارم
(صدای کوک: ات، ات برو دکتر خبر کنننن)

توی بیمارستان)

کوک نگران جلوی دری که داخل اون ات بود قدم میزد
=ارباب نگران نباشید
_همش تقصیر منه من این کارو کردم 😭
=اربای شما باید از کجا میدونستید که ات توی اون عکس نیست؟
_لی به نظرت خوب میشه؟
=بله خوب میشه نگران نباشید ارباب
☆دکتر
☆حالشون بهتره بهوش امده اما انگار از یک نفر ترس داره همش میگه منو بهش نشون نده بگو من نیستم بگو مرده بگو دست از سرم برداره
_(ناراحت)
=امم ببخشید با یک نفر دعواش شده بود و اینجوری شد
☆اها باش ، من میرم
=ادای احترام)
_لی اون.. اون نمو نمیخواد
=ارباب الان فقط کمی ترسیده ..
:_من بهش قول دادم مواظبش باشم اما..کسی که بهش اسیب زده منم
..... پارت 34🧸