Part8

#Part8
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸

رفتم تو وان دراز کشیدم هووم اب داغ شده بود...
اروم شروع کردم به حرف زدن انگار که حرفهای آخر زندگیم رو دارم میگم، همین هم بود حرفهای آخرم رو داشتم برای کسی میزدم که زندگیم رو نابود کرده
_ نمیدونم کی هستی و چکاره ای ولی کاش میگفتی من چیکارت کردم که انقدر منو عذاب میدی، نه میدی نه دادی! چون تموم شد دارم میرم ،
بغضم شکست
_لعنتی من تا حالا هیچ ضرری به کسی نرسوندم آخه چرا؟ من چیکار کردم... این تقاص کدوم گناه نکردمه؟
این همه با من بد کردی اینهمه عذابم دادی تمام خوش گذرونیم رو گرفتی به خاطر چی؟ به خاطر کی؟ زندگیم رو جهنم کردی بس نبود؟ اینکار آخرت نهایت حیوون بودنته! تو آیندمو گرفتی، منو مریض کردی
من آلان یه آدم روانیم عوضی چرا آخه
با صدای بلند حق حق زدم، زل زدم به دوربین لپتاپ
_ منو ببین، الان خوبه؟ این حالمو دوست داری؟ نمیدونم هدفت چیه بیشرف ولی نمیذارم به هدفت برسی
داد زدم
_ نمیذارم به هدفت برسی عوضی، من با هزار تا آرزو پا مو تو این شهر گذاشتم ولی تواِ بیشرف نابودم کردی، میدونی اگه یه شب میومدی تو زندگیم فقط یه شب بهم تـ.جاوز میکردی آرامشم خیلی بیشتر بود از الان، حداقل یه شب بود ولی تو منو نابود کردی میدونی ٣سال از عمرت اونم اوج دوران جونی و نشاطت از بین بره یعنی چی؟
تیغ رو گرفتم بالا و مچم رو روبه دوربین نگه داشتم
_ اینو میخواستی نه؟
یه خط عمیق عرضی دقیقاً رو شاهرگم کشیدم