دلهره
# دلهره
part 95
لبخندی روی لباش نشسته بود .
همونجور که توی بغلم بود بوسه ی ریزی روی موهاش گذاشتم و مشغول بازی با موهاش شدم
خیلی دوستش داشتم بیشتر از هر چیزی و حاضر بودم هر کاری براش انجام بدم تا لحظه ای شادتر باشه
_ تهیونگ
_ جانم
_ دلم برلی مامانم خیلی تنگ شده
وقتی به گذشته نگاه میکنم میبینم هیج وقت قدرشو نمیدونستم هیچ وقت باهاش رفتار درستی نداشتم
هیچ وقت عمیقا بغلش نکردم
هیچ وقت براش مثل یه دختر واقعی نبودم
_ اره خب ادما بعضی اوقات قدر ادمای مهم زندگیشونو نمیدونن تا وقتی از دستشون میدن
اما بعد از اینکه اونو لز دست میدی میشه چیکارش کرد
نمیتونی به عقب برگردی و جبران کنی چون همچین چیزی امکان پذیر نیست
ولی نمی تونی هم مدام گریه کنی چون فقط به خودت بیشتر اسیب میزنی
میگن بعضی اوقات راه جبران کردنی نیست و دقیقا به همین مواقع اشاره داره
اما بیا یه کاری کنیم
یه کاری که شاید باعث شادی مادرت شه حتما اونم دوست نداره تو رو ناراحت ببینه
اما مادرت مرگ نا عادلانه ای داشته و نمیشه این ناعدالتی رو نادیده گرفت چون ممکنه اسیب های بیشتری با خودش داشته باشه
ما میتونیم اون کسی که مادرت رو کشته رو نابود کنیم باشه اینو چند بار بهت گفتم الانم میگم
بیا باهم انتقام مرگ مادرتو بگیریم خب نمیزارم کسی که اینجوری باعث ناراحتیت شده ازادانه زندگیشو کنه و بخواد باز این کارشو ادامه بده
با تموم شدن حرفم گوشی زنگ خورد و سمت گوشی رفتم با دیدن اسم نامجون سریع گوشی رو بداشتم
اما صداش کاملا گرفته بود و به زور صحبت میکرد
_ الوم نامجون
_ زود بیاید به همون خونه متروکه زود باشید
_ الو ....الو ....
گوشی رو قطع کرده بود یعنی چه شده رفتن به اونجا خطر ناک بودد
حتما یه خبری هست
نامجون مثل همیشه نبود
نمی تونستم ریسک کنم و با نوئل به اون خونه ی متروکه میرفتم اونم با این اوضاع یعنی هیونجین چه فکری تو سرش داره
تو همین فکرا بودم که با جیغ نوئل سریع به سمتش رفتم
داشت چه اتفاقی براش میوفتاد
فقط داد و فریاد میزد و دستشو محکم رو گوشش گذاشته بود
و بلند بلند با خودش تکرار میکرد
_ ازم دور شو ولم کن نزدیکم نیا
یعنی داشت چه اتفاقی میوفتاد به سمتش رفتم و بغلش کردم و دستمو نوازش وار روی کمرش گذاشتم
_ اروم باش نوئل اروم باش هیچی نیست
دستاشو از روی گوشاش برداشتم که اروم گریش شروع شد
_ اون اینجا بود تهیونگ هنوز صداش توی گوشم میپیچه میگفت که هممون رو یکی یکی میکشه
صداش بلند و خش دار بود
_ هیشش چیزی نیست اروم باش
اروم سعی کن اروم باش نفس عمیق بکش
این دومین بار بود که اینطوری میشد
یعنی واقعا اون کنترل مغذ ندیل رو توی دستش داشت
دقیقا بعد از تماس نامجون این اتفاق براش افتاد
part 95
لبخندی روی لباش نشسته بود .
همونجور که توی بغلم بود بوسه ی ریزی روی موهاش گذاشتم و مشغول بازی با موهاش شدم
خیلی دوستش داشتم بیشتر از هر چیزی و حاضر بودم هر کاری براش انجام بدم تا لحظه ای شادتر باشه
_ تهیونگ
_ جانم
_ دلم برلی مامانم خیلی تنگ شده
وقتی به گذشته نگاه میکنم میبینم هیج وقت قدرشو نمیدونستم هیچ وقت باهاش رفتار درستی نداشتم
هیچ وقت عمیقا بغلش نکردم
هیچ وقت براش مثل یه دختر واقعی نبودم
_ اره خب ادما بعضی اوقات قدر ادمای مهم زندگیشونو نمیدونن تا وقتی از دستشون میدن
اما بعد از اینکه اونو لز دست میدی میشه چیکارش کرد
نمیتونی به عقب برگردی و جبران کنی چون همچین چیزی امکان پذیر نیست
ولی نمی تونی هم مدام گریه کنی چون فقط به خودت بیشتر اسیب میزنی
میگن بعضی اوقات راه جبران کردنی نیست و دقیقا به همین مواقع اشاره داره
اما بیا یه کاری کنیم
یه کاری که شاید باعث شادی مادرت شه حتما اونم دوست نداره تو رو ناراحت ببینه
اما مادرت مرگ نا عادلانه ای داشته و نمیشه این ناعدالتی رو نادیده گرفت چون ممکنه اسیب های بیشتری با خودش داشته باشه
ما میتونیم اون کسی که مادرت رو کشته رو نابود کنیم باشه اینو چند بار بهت گفتم الانم میگم
بیا باهم انتقام مرگ مادرتو بگیریم خب نمیزارم کسی که اینجوری باعث ناراحتیت شده ازادانه زندگیشو کنه و بخواد باز این کارشو ادامه بده
با تموم شدن حرفم گوشی زنگ خورد و سمت گوشی رفتم با دیدن اسم نامجون سریع گوشی رو بداشتم
اما صداش کاملا گرفته بود و به زور صحبت میکرد
_ الوم نامجون
_ زود بیاید به همون خونه متروکه زود باشید
_ الو ....الو ....
گوشی رو قطع کرده بود یعنی چه شده رفتن به اونجا خطر ناک بودد
حتما یه خبری هست
نامجون مثل همیشه نبود
نمی تونستم ریسک کنم و با نوئل به اون خونه ی متروکه میرفتم اونم با این اوضاع یعنی هیونجین چه فکری تو سرش داره
تو همین فکرا بودم که با جیغ نوئل سریع به سمتش رفتم
داشت چه اتفاقی براش میوفتاد
فقط داد و فریاد میزد و دستشو محکم رو گوشش گذاشته بود
و بلند بلند با خودش تکرار میکرد
_ ازم دور شو ولم کن نزدیکم نیا
یعنی داشت چه اتفاقی میوفتاد به سمتش رفتم و بغلش کردم و دستمو نوازش وار روی کمرش گذاشتم
_ اروم باش نوئل اروم باش هیچی نیست
دستاشو از روی گوشاش برداشتم که اروم گریش شروع شد
_ اون اینجا بود تهیونگ هنوز صداش توی گوشم میپیچه میگفت که هممون رو یکی یکی میکشه
صداش بلند و خش دار بود
_ هیشش چیزی نیست اروم باش
اروم سعی کن اروم باش نفس عمیق بکش
این دومین بار بود که اینطوری میشد
یعنی واقعا اون کنترل مغذ ندیل رو توی دستش داشت
دقیقا بعد از تماس نامجون این اتفاق براش افتاد
۶.۱k
۰۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.