از حال این روزا بگم واست

از حال این روزا بگم واست
هوش و حواسم پرت کارامه
شاید پریشونم ولی بازم
کل نگاهم سمت فردامه

خوبم ببین من بی تو می‌خندم!
حرفام وُ می‌کارم تووی سینم
یکم غریبم با خودم، با این
مردی که تووی آینه می‌بینم

راستش می‌خوام عادت کنم کم کم
به اینکه گاهی می‌شه بد باشم
دل بکنم راحت، بدون حرف
باید رهایی رو بلد باشم

موهام دارن جو گندمی می‌شن
این حاصل جنگ میون ماست
اصلا تو یادی می‌کنی از من؟
موضوع و اصل ماجرا این‌جاست...

گفتم پریشونم یه وقتایی؟
اونم شبایی که دلم تنگه؟
تنها چیزایی که ازت مونده
یه قاب عکس و چند تا آهنگه

قول داده بودی تا ته دنیا
باشی کنارم تا نشم تنها
دنیا چقدر کوتاهه واسه تو
عمرش همش چند هفته بود اما...

خوبم ببین من بی تو می‌خندم!
باید ازت چشمام وُ بردارم
یادم نمیاد اسمت وُ دیگه
اما... نه... گوش کن... دوستت دارم