p¹³

p¹³





I+اولش چیزی نبود اما یهو بازی تند شد که افتادم بغل کوک(every night it's my dreams I see you🗿🚬😂🦥)(کیدراما وارد می شود🦥😂🚬)
=جوری رفتار کردم که انگار اتفاقی نیفتاده
+سریع از بغلش اومدم بیرون و نشستم یه جا همون کنارا بعد از حدود 45مین بازی تموم شد و منو کوک با هم پیاده شدیم . دیگه بازی خاصی نمونده بود که بریم .
+کوک من پشمک می خوام.
=خب برو بخر .
+ولی من که هیچی ندارم تو منو بدون هیچی آوردی پیش خودت.(با ناراحتی)
=باشه بیا بریم.
+بریم(سرد)
(پرش زمانی بعد خرید پشمک)
+رفتیم سوار ماشین شدیم با به یاد آوردن گذشته ناراحت شدم و کل شادی های امروزم به باد رفت . دلم به شدت برای لارا تنگ شده بود اما این کوک منو گرفته و حتی نمی ذاره تنها برم بیرون .
=هانا........هانا
+چیه؟
=جای دیگه ای نمی خوای بری؟
+چرا می خوام برم خونه.
=نمی شه .
+می خوام برم خونه .
=مگه نمی گم نمی شه ؟ (با داد)
+عوضی .(با گریه و داد)

ادمین مهربونتون بازم شرط نمی زاره فقط لایک و کامنت.


#بی_تی_اس
#فیک
#فیکشن
#فیک_بی_تی_اس
#بلک_پینک
#رزي
#جیسو
#جنی
#لیسا
#جین
#جیهوپ
#نامجون
#یونگی
#شوگا
#جیمین
#تهیونگ
#جونگکوک