سر کار بودم ، وقتم آزاد بود ...

سر کار بودم ، وقتم آزاد بود ...
یهو همین جوری یه سوال آمد تو ذهنم؟
با خودم گفتم:اگه الان امام زمان بیاد جلوت وایسه ، چیکار میکنی؟
خیلی سریع ، بدون لحظه ای فکر کردن ، جواب دادم:
همه زندگیمو به پاش می ریزم.
یهو یه صدایی پیچید تو دلم : راس میگی؟
و یکی یکی شروع کرد به اسم بردن چیزایی که تو زندگیم دوسشون دارم.
گفت: اگه امام زمان بگه اینو برا من بده بره میدی؟
گفتم: آره
گفت:این یکی چی؟
گفتم:اینم آره
گفت و گفت و جواب من همون بود.
کم کم چیزای دیگه ای اسم برد : اینو چی ؟اینم !
یهو تردید افتاد به جونم ، لحظه ای مات شدم،
بعد گفتم: آره ، اینم آره
یهو یه چیز دیگه خواست...
چقدر سخت شد.
جوابم بیشتر طول کشید ولی بازم جواب مثبت بود.
بعد یه چیز دیگه...
خدایا ماتم برد ، دیگه جواب ندادم.
خودم بودم و وجدان خودم...
بالاخره کم آوردم...
به خودم دیگه نمی تونستم دروغ بگم.
یه جایی یه چیزی واسم مهم تر شد ...
و اون لحظه من شکستم...

پی نوشت :
میدونین شهید چرا این قدر والا شده ، چرا اینقدر به خدا نزدیکه؟
شهید اونی بوده که تا ته ته همه چیزشو داده.
همه چیزهایی که عاشقشون بوده.
شما جای خدا بودین این آدمو رو زمین نگه میداشتین؟
جای این آدم غیر آسمون کجاست آخه؟
#شهید #شهادت #جبهه #شهید_شدن
.