یه چند وقته فکر میکنم من دیگه اون آدم قبلی نیستم

یه چند وقته فکر میکنم من دیگه اون آدم قبلی نیستم
من قبلا هر چند ناراحت میشدم ولی طوری نبود که به خودم آسیب بزنم
قبلا اختیار گریه هام دستم بود ولی الان نه
قبلا با یه گریه درست میشد ولی الان تا تیغ نزنم آروم نمیشم
دلم برای خودم تنگ شده
برای روزایی که بچه بودم
برای روزایی که درک میشدم
برای روزایی که پیش دوستام بودم
برای روزایی که به خودم آسیب نمیزدم‌ تنگ شده

قبلا دوستام بهم اهمیت میدادن الا ۳ ساله اینطور نیست شایدم به نظر خودشون اذیت کردن اهمیت دادنه‌


ولی امروز دوستام دیدن خون بالا آوردم نفسم بالا نمیومد دستام می لرزید ولی هیچ کدومشون نیومدن بگن آخه ای احمق تو حالت خوبه چیزیت نی اصلا انگار نه انگار
کلا حالم برا هیچکس اهمیت نداره من میگم حالم خوب نیست ولی اهمیت نمیدن که هیچ هزارتا حرف مثل ... منم حالم خوب نیست... تو همش نقش بازی میکنی ... تو از من سالم تری ... اصلا تو آدمی حالت بد بشه و...

با هر نادیده گرفتنم
باهر حرفی
قلبم پودر میشه درد می کشه
هیچکس هم نمیفهمه
الان براتون مهم نی ولی

من میرم تا
کسی نباشه اذیتتون کنه
کسی نباشه که بین شما و دوستاتون باشه
کسی نباشه که با حرفاش ناراحتتون کنه
کسی نباشه که درک تون نکنه
کسی نباشه که بدقول باشه
کسی نباشه که همش بناله
کسی نباشه که احساس نداره
کسی نباشه که قلب نداره



هوم
خدافظ خیالتون راحت شد رزا دیگه اون رزای قبلی نیست اون رزا قبلی مرده اگه هم برگرده با ورژن جدید و بی احساس تر بر میگرده چون میخوام بد بشم چون من آدم بدی‌ام میخوام ورژن مهربونم رو آتیش بدم ...


(رزا‌‌از‌اول‌وجود‌نداشت)