چند شاتی

چند شاتی
part: ⁸(end)
امروز قرار بود کیم و جئون همدیگرو ببینن
تهیونگ به سمت کوک برگشت
+: بریم؟
_: اره بریم
جئون تصمیم گرف برای اینکه طبیعی جلوه بدن
با خون مصنوعی بدن تهیونگ رو خونی کنن و با طناب دستاوپاهاشو ببندن
و خلاصه اره دیگه
بعد به سمت محل قرار رفتن
یه کارخونه ی متروکه دور از سئول
تمام نیرو های کوک اماده باش بودن
رفتن داخل
(علامت کیم رو یادم رفته الان علامتش اینه: @)
@: به به ببینید کی اینجاست جئون و اون پسره ی کودن
_:(پوزخند)
_: خب کیم نظرت راجب پسرت که الان گروگان منه چیه؟
تلاش نمیکنی نجاتش بدی
@: اون دیگه به درد من نمیخوره مال خودت
_: اوه واقعا
@: اره.. نظر جوفتتون راجب یه تفریح چیه؟
_: کوک وقتی منظور کیم رو فهمید کیم یه اسلحه سمتش گرفت
@: دیگه دوران حکومتت تموم شده جئون
ماشه رو کشید
و صدای تیر فضا رو پر کرد
(خب یه توضیح بدم خیلی مهمه
وقتی میخواستن برن سر قرار کوک به تهیونگ نقششو گفته بود
و تهیونگ با کشتن پدرش هیچ مخالفتی نداشت چون فهمیده بود اون پدر خوندشه و مادرشو کشته و همه ی این چیزایی که میگفته تو بچه ی خونیه منی و این چرت و پرتا دروغ بوده
گفتم بدونید تهیونگ مخالفتی نداشته)
صدای تیر و بوی باروت فضا رو پر کرد
بنظرتون کی مرده؟
نیمیگم بهتون
کیم با بدن بیجون رو زمین افتاد غرق در خون
وقتی کیم داشت شلیک میکرد جئون زود تر تیر رو به مغزش زد و کیم رو کشت
_: برو به درک
خب بعد از اون اتفاق
جئون شد بزرگترین مافیای آسیا یعنی شماره ی اول
تهیونگ پیش کوک زندگی میکرد
با هم میخندیدن، گریه میکردن، بیرون میرفتن
شده بودن همدم هم دیگه مورد اعتماد ترین هم دیگه
جئون رو پسرش خیلی حساس بود کسی جرعت نزدیک شدن بهشون رو نداشت
با همه ی پستی بلندی های زندگی اونا باهم با خوشی ی واقعی و عشق
جاویدان زندگی کردن
اونا فهمیدن اگرچه دنیا بهت سخت میگیره ولی اینو بدون ارزش نداره به خودت صدمه بزنی (منظورم خودکشیه)
دنیا با اینکه بی انصافه، ظالمه ولی همیشه قرار نیست با بدبختی و ناراحتی بگذره اخرش یه پایان خوش هست پس خودتو نباز و ادامه بده تو میتونی♡

پایان