love Between the Tides

love Between the Tides³³

تهیونگ: کی بود؟
دوهی: گفتم که ا/ت
تهیونگ: چی گفت؟
دوهی: هیچی
تهیونگ: دوهی عزیزم
دوهی: جان
تهیونگ: تو که میدونی دایی خیلی دوست داره
دوهی: آره میدونم
تهیونگ: دوهی من از دانشجو ها شنیدم خیلی حرف این دخترِ پارک ا/ت رو میزنند
دوهی: حرف چی؟
تهیونگ: که با پسرهای زیادی قرار میزاره و پول میگیره
دوهی: جان؟ کی این رو گرفته؟
تهیونگ: خب شنیدم
دوهی: ا/ت باباش پولداره نیاز به پول نداره و اینکه خیلی هم دختر خوب و خوشگلی هست
تنها چیزی که ازش میدونم این هست که یه نفر هست خیلی دوسش داره
تهیونگ: کیه؟
دوهی: نمیدونم ولی یادم میاد سه هفته پیش بود میخواست باهاش قرار بزاره خیلی خوشحال بود ولی بعد از اون ب دو هفته نبود تو خوابگاه و دانشگاه فکر کنم پسره قبول نکرده باهاش باشه
تهیونگ: وقتی داشت میگفت که با پسره میخواست قرار بزاره واقعا پسره رو دوست داشت یا بخاطر چیز دیگه ای میخواست باهاش قرار بزاره
دوهی: دایی کارگاه شدی؟ چرا سوال میپرسی من از کجا بدونم
تهیونگ: من برم بخوابم شب بخیر
دوهی: شب بخیر

فردا
دوهی: صبح بخیر
تهیونگ: بیا صبحانه بخور
دوهی: امروز کلاس ندارم
تهیونگ: خب چیکار میخوای کنی؟
دوهی: میرم خوابگاه درس بخونم
تهیونگ: باشه بخور بعد برو آماده کن
دوهی: باشه...

چند ساعت بعد
رسیدم دانشگاه و از ماشین پیاده شدم و رفتم داخل خیلی شلوغ بود
تهیونگ: بچه ها چه اتفاقی افتاده
": برای آزمایش از یکی از بچه ها اومدند
تهیونگ: چی؟ چرا اینجا
ا/ت: سلام
": خانم دکتر ا/ت اینجاست
ا/ت: چیشده؟
یکی سطل آشغال رو ریخت روی سر ا/ت
ا/ت: چیکار میکنید
•: ما نمیخوایم یکی مثل تو اینجا باشه
ا/ت: من چیکار کردم؟
👩🏻‍⚕️: باید با ما بیای
ا/ت: کجا؟
تهیونگ: خانم صبر کنید
👩🏻‍⚕️: بله
تهیونگ: کجا میرید؟
👩🏻‍⚕️:مثل اینکه دانشجو های اینجا گفتند خانم پارک ا/ت خیلی با استادان اینجا صمیمی هستند و حتی شب ها...
تهیونگ: یعنی چی؟
ا/ت: من نمیام
*: ما دختر هر***زه نمیخوایم
ا/ت: چی میگی؟
دست ا/ت رو گرفتند
ا/ت: من نمیام
👩🏻‍⚕️: باید بیای
ا/ت: دستم رو ول کنید من نمیام
ا/ت با گریه فریاد میزد
ا/ت: آقای کیم آقای کیم کمکم کنید
دستش رو به سمتم اورد منم دستش رو خواستم بگیرم نتونستم فاصله خیلی زیاد بود
تهیونگ: اینجا رئیسی نداره هرکسی هرکاری دوست داشت انجام میده من اجازه نمیدم اینکار رو انجام بدید
رئیس دانشگاه: آقای کیم چه اتفاقی افتاده؟
👩🏻‍⚕️: سلام بچه ها گفتن که.ــــــــــــــــــــــــــــــ
رئیس دانشگاه: شما بخاطر دانشجو ها اومدید؟ نباید از من یا استادها اجازه میگرفتید
👩🏻‍⚕️: ببخشید
رئیس دانشگاه: سریع از اینجا میرید بیرون
ا/ت کنار دیوار ایستاده بود و آروم آروم اشک میریخت و چیزی نمیگفت
👩🏻‍⚕️: چشم
رئیس دانشگاه: برید سرکلاستون الان استاد ها میان آقای کیم شما هم میتونید برید
تهیونگ: چشم

ا/ت
رئیس دانشگاه: خانم پارک
ا/ت: بله
رئیس دانشگاه: من معذرت میخوام بخاطر امروز میدونم خیلی ناراحت و عصبانی هستی ولی این رو بدون که همه ی این دانشجوها از تو حسودی میکنند که اینکار رو کردند پس ازت خواهش میکنم آروم باشی الان برو خونه لباست رو عوض کن لازم نیست برگردی خودم با استادت حرف میزنم
ا/ت: آقا من که کاری نکردم چرا با من اینکاررو کردن
رئیس دانشگاه: گفتم که بخاطر حسودی بوده پس ناراحت نباش سرت رو بالا بگیر و که دانشجوها ببینند تو اصلا برات مهم نیست
ا/ت: میتونم برم؟
رئیس دانشگاه: برو مراقب خودت باش

تهیونگ
تهیونگ: هنوز میخواید بزرگتر بشید شما دیگه از ۲۰سال بالاتر هستید چرا شایعه درست میکنید برای دوستتون او چیکار کرده؟
+: استاد سومین به ما گفت
تهیونگ: سومین کیه؟
سومین: من کی گفتم؟ استاد دروغ میگه من اصلا مشکلی با ا/ت ندارم چرا باید شایعه براش درست کنم
تهیونگ: حالا کار هرکی بوده شما چرا نرفتید کمکش چرا نگفتید که اشتباه شده چرا دفاع نکردید
•: ترسیدیدم
تهیونگ: از چی ترسیدید؟ یا تو چرا سطل زباله رو...
✓: یکی از بچه ها بهم گفت
تهیونگ: یعنی تو عقلت نرسید که اینکارو انجام بدی یا انجام ندی
*: استاد ما معذرت میخواهیم
تهیونگ: از طرف دیگران معذرت خواهی نکن
و اینکه از من معذرت خواهی نکن باید از ا/ت معذرت خواهی کنید
*: چشم
سومین: استاد شروع نمیکنید درس دادن؟
تهیونگ: نه شروع نمیکنم امروز نمیخوام درس بدم...


#فیک
#سناریو
#taehyung
#تهیونگ
#فیکشن
#رمان
#عشق_بین_جزر_و_مد