مروارید آبی

مروارید آبی
Part ³⁴
_خوبه حالا بیا بریم شام
+باشه
ویو لانا
تا پام و گذاشتم تو عمارت همه چی تغییر کرد یهو همه شون سرد شدن
معلوم نیست اینا چشونه
با کوک داشتیم از پله ها میرفتیم پایین دستامون تو دست هم بود وقتی از پله ها رفتیم پایین همه بودن دونفر هم تازه اومده بودن یکیشون پیش عمه نشسته بود یه پسر جوون و جذابی بود
یکیدیگه شون بغل پدربزرگ نشسته بود
مرد مسنی بود معلوم بود عموی کوک باشه
با کوک رفتیم سمتشون و سلام کردیم
_اوم سلام عمو جان (سرد)
روبه لوکاس
_سلام لوکاس
لوکاس و عموش از جاشون بلند میشن
علامت عمو √
علامت لوکاس ∆
√ سلام کوک چطوری عمو؟
ببینم اون دختری که بغلته زنته؟
_بله
+سلام خوش اومدید
لوکاس دستشو میاره جلوی لانا*
ویو لانا
وقتی لوکاس دستشو اورد جلو یاد حرفای کوک افتادم
(جز من و پدرت نباید با مرد دیگه ای صمیمی صحبت کنی)
+سلام لوکاس خوشبختم
∆ منم (لبخند) ببینم دست نمیدی؟
اشاره به دستش*
+عام متاسفم.. ولی فکر نکنم شوهرم راضی باشه (لبخند)
_ اخ دلم خنک شد (تو دلش)
√دخترم بهتون تبریک میگیم ایشالا خوشبخت بشی (لبخند)
+ممنونم عمو
∆منم تبریک میگم
اسمت چیه؟
+اسمم...
_لانا...(مکث) اسمش لاناست
∆ اسمت برام اشناست
$ پسرم بچگی همبازیتون بوده لانا جان (لبخند)
_خب بفرمایید بشینید
همه شون میشینن*
∆ببینم لانا تو همونی نیستی که دستت شکسته بود؟
+بله همونم (سرد)
_بسه دیگه (سرد اخم)
فلش بک به پذیرایی*
_خب عمو جان برنامه تون چیه؟
√ اومدم دیدن عروس جدید و پدربزرگ
_ هوم (یه قورت از چایی شو میخوره)
∆ ولی لانا واقعا زیباست...
+ممنونم
=درسته عروسمون واقعا زیبا ست
+(لبخند)
سرشو میندازه پایین*
م/ ج لانا جان چند وقت اینجایی؟
+ تا فردا مامان
=چرا تا فردا؟
_خب تا فردا گرمایش عمارت درست میشه
= من تا پس فردا هستم
ببینم لانا میتونی تا پس فردا اینجا باشی؟
+متاسفم پدربزرگ ولی واقعا نمیشه ( لبخند )
∆ خب چرا فردا شب دعوتمون نمیکنی عمارتتون؟ (لبخند مرموزانه)
نکنه بین تو و کوک خوب نیست؟
......

اسلاید دوم لباس لانا
شرط لایک بالای 25 تا
کامنت 16 تا
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی