P

ᶜʳᵃᶻʸ ᴸᵒᵛᵉ
P⁷


_ اینو باید بزنی ...
× چی؟
_ داری اشتباه میری .. اصلا تاحالا با قهوه ساز کار کردی؟
× بگم نه قبول میکنی؟
_ واقعا که ... اصلا نیاز نیست درست کنی خودم درست میکنم
× چه بهتر! (زیرلب و آروم)
_ چی؟
× ها..هیچی ...
_ حالا که اینجوریه نگاه کن یاد بگیر
× چشم
_ ببین باید ...

* Dayun *
چقدر پرروعه .. مرتیکه آشغال ... خودم که نخواستم بلد نباشم .. ما مثل شما اینجوری چصی نمیایم از این دستگاه های عجیب استفاده کنیم ..‌. اصن ملت از چی تو خوششون میاد

_ خب یاد گرفتی؟
× چی؟ ها..آره...
_ عمتو گول بزن معلومه یاد نگرفتی .. برو کار با این دستگاه رو یاد بگیر؛ چون من قهوه زیاد میخورم
× مگه .. من باید همیشه درست کنم؟
_ خیر سرت منشیمی ... – سرش رو هل داد –
× هوی
_ چی؟!
× هیچی ...
_ برو ادامه ی کارت
× چشم

* Dayun *
چرا اینجوری میکنه...فازش چیه یک بار خوبه یک بار سگه ایش...

(پرش زمانی)

× الو مامان
÷ سلام دخترم کجایی؟
× من توی شرکتم
÷ نمیخوای بیای دیدنم؟
× باشه باشه میام
÷ کی میای؟
× کارم تمومه الان میتونم بیام
÷ باشه .. راستی
× چیه؟
÷ اون پسر خوشگله هم رو بیار
× ماماننننن!!!!
÷ چیه خب خوشگل بود
× بیخیال شوخی قشنگی نبود
÷ مگه من شوخی دارم؟

صدای زده شدن روی میز اومد

_ سرت شلوغه؟
× چی؟ نه یعنی آره ...
× مامان خدافظ من باید قطع کن-
÷ وایسا همون پسرست؟
÷ سلام پسرم *بلندتر
_ آه..سلام
× مامان!!!! *درحال ذوب شدن
÷ خب دیگه ... دایون میبینمت خدافظ
× باشه خدافظ/:
–قطع کرد–
_ انگاری سرت شلوغه ... *لبخند
× آره فقط ... باید برم دیدن مامانم
_ میخوای میرسونمت
× نه مرسی ایندفعه نیاز نیست
_ ولی خب
× مرسی من رفتم خدافظ ...
_ خب .. خدافظ

دایون سریع وسایلش رو جمع کرد و شرکت رو ترک کرد ...

_ خب منم باید برم ...

راهشو کج کرد اما حس کرد یچیزی زیر پاش بود ... وقتی نگاه کرد، دید یه دستبند با مروارید های ریز افتاده روی زمین. از روی زمین برش داشت ...

_ این برای کیه؟

* Dayun *
رسیدم به خونه ... به محض این که رسیدم یاد یچیزی افتادم؛ مچ دستم خالی بود ...

× وای نه ... دستبندم ...


شرط؟ نداریم ولی لطفا حمایت کنین🤸🏻‍♂️