Little sister

Little sister
Part 3
کوک: داداشییی..بیا لالا کنیم!
ا/ت:😐.....نه!
ته: خیلی رک و ساده😂
کوک: اما داداشی لالا داره!
ا/ت: نههه
کوک: اذیت نکن دیگههه
جیمین: خوشگله!....بیا بخوابیممم
ا/ت: باژژیییی
ته؛ الان وقت خوابه نینیییی
ا/ت: نهه
کوک: بغلش و بلند کردمش* که نمیخوابی؟ ( قلقلک دادن)
ا/ت:🤣🤣🤣( جیغ)
کوک:😂..خب وقت لالا عع بردمش اتاقم کنار خودم خوابوندمش جیمین و تهیونگم رو زمین رو تشک میخوابن..ا/ت چرخیدیم طرفم و طبق عادت سرشو گذاشت رو بازومو و مثل جنین جمع شد بغلم و منم پشتشو نوازش میکردم تا بخوابه که برای اولین بار طولی نکشید و خوابید
* نصفه شب*
کوک: طبق عادتی که ا/ت داشت که نصفه شب گشنش بشه بیدار شدم و با کمال تعجب دیدم خوابه* (عجیبه..شاید غذای خودش بهش چسبیده.. گرفتم و خوابیدم )
* صبح*
کوک؛ دیدم ا/ت به سیکس پک هام دست میزنه و فهمیدم بیدار شده ( کوک با لباس زیر می‌خوابه.. برای کسایی که نمیدونن).. ( خنده) چیکار میکنی دختر
ا/ت : خنده*
کوک: بسه ته..بریم صبحونه بخوریم ( بغلش کردم و دوتایی رفتیم آشپزخونه.. ته و جیمین هنوز خواب بودن ولی ا/ت بیدار بود چون گشنشه).. با شیر خشک براش شیر درست کردم و دادم بهش..نامجون گفته بود من براش خوراکی و صبحونه آماده کردم*.. ا/ت هم شیشه اش رو از گوشه لبش آویزونه کرده بود و پستونک شیشه اش رو میجویید*..برو جیمین و تهیونگ رو بیدار کن!
ا/ت: سرتکون دادن* و رفتن

ویو جیمین
همون.نطوز که داشتیم دراز کشیده نقشه رو بهم می‌گفتیم یهو دیدم ا/ت با شیشه آویزون از گوشه لبش اومد و گفت*
ا/ت: داداشی میگه بیاین صبحونه بخوریم بریم
ته: باشع فسقلی داریم میایم ( ا/ت رفت)

ویو کوک
وقتی صبحونه رو خوردیم به ا/ت کمک کردم اسباب بازی و دفتر و کتاب هاش رو برداره و گذاشتم تو کوله اش و انداختم رو شونه اش و بلندش کردم* خونه داداش نامجون رو نترکون هاا
ا/ت: باشع
* خونه نامجون*
کوک: همونطور که از ماشین پیدا شدم ا/ت رو بردم دم خونه نامجون باهاش سلام و احوال پرسی کردم و ا/ت رو سپردم بهش و باهاشون خداحافظی کردم و با جیمین و تهیونگ رفتیم سراغ ماموریت
*
کوک: باید بابام تماس تصویری گرفتیم* سلام بابا خوبی؟ ما الان پشت عمارت جونگهو هستیم..نقشه چیه؟
ب/ک؛ سلام عزیزم..ا/ت چطوره خوبع؟
کوک: آره بابا خوبع!
ب/ک: گفتن نقشع*
کوک: به تمامی افراد گفتم عمارت تاریک اگر از قرداد سو استفاده کردن تحدیدشون کنیم..به طور خلاصه کار رو تموم کردم و رفتم😏😎..تقریبا سه ساعت کارمون طول کشید* زنگ زدم به نامجون که حال ا/ت رو بپرسم
نامجون: سلام خوبی؟
کوک: آره..توخوبی؟.. ا/ت اذیتت نکرد؟.. چیکار کرد
نامجون: فیلم نگاه کرد..با اسباب بازی هاش بازی کردیم..الانم داره نقاشی میکشه
کوک: آها..باشع..گشنش نشد؟
نامجون:موقع عروسک بازی یکم خوراکی خورد ولی نه
کوک: پس بهش داره خوش میگذره..ما اینجا داریم جون میدیم..خانوم واسه خودش کیف میکنه😂
نامجون: دقیقا 😂
کوک: داریم میایم اونجا
نامجون: بیا!
***
نامجون: بعد چند دقیقه صدای آیفون اومد دیدم بچها هستن ( در رو باز کردم)
ا/ت؛ داداشیع؟
نامجون: آره عشقم داداشیه ( وقتی در رو باز کردم و کوک و بچها وارد شدن ا/ت عین جت دوید و پرید بغل کوک)
ا/ت: داداشییی
کوک: گرفتمش* اوخخیششش شلامم فسقلی مننن! ( لپشو بوسیدم) دلم برات تنگ شده بود*
ا/ت: داداشی برات نقّاشی کشیدم
کوک: بزار ببینم ( یک قلب خط خطی کشیده بود و دوتا آدمک ریز سرش کشیده بود) اینا کین.. خوشگله؟!
ا/ت: من و توووو
کوک: خیلی خوشگله ( لپشو بوسیدم)
نامجون: نسبت به بچها ی دیگه قشنگ تر و دقیق تر نقاشی میکشه
کوک: خیلی باهوش
جیهوپ: خیلیی
کوک: اصلا نمیشه سرشو شیره مالید
جین: بچه ساکتی هم هست..نسبت به یکی دیگه ( اشارع به کوک)
کوک: 😂..چون کار خودشو میکنه!
ته: راست!.. واسه خودش میگرده می‌ره.. میاد..راحت!
جیمین: خوشگل هم هست
شوگا:با همه هم راحته
دیدگاه ها (۸)

تک پارتی مافیایی کوک ا/ت: توی جنگل!.. پا برهنه!.. لای شاخه و...

کانال تلگرامم

Little sister Part 2کوک: بچه ها؟.. یونا کوو؟ته و جیمین: سرشو...

Little sister Part 1راویکوک و ا/ت خواهر و برادری هستند که پد...

پارت ۹۴ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۷۴ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۸۲ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط