Part150
#Part150
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
از حرف زنه کلی خجالت کشیدم و یکم آروم گرفتم راستش خیلی بهم برخورد میخواستم بریم که سام آروم لب زد
_ چرا شیطونک من آروم گرفته!؟
با حرص نگاهی به میز بغل نگاه کردم و اروم گفتم
+ والله چون شیطنتمون و لبخند رو لبمون میشه خار تو چشم بقیه یه جوری حرف میزنند انگار فقط اونا آدمند!
سام خنده ی شیرینی کرد و دستی رو لبش کشید و چشمکی به من زد
_ میخوای حالشون رو بگیریم؟ تا یاد بگیرند آرامش میخوان بشینن تو خونشون؟
از شیطنت کلامش چشام برق زد
+ آره خیلی میشه یعنی؟
_ تو جون بخواه کوچولو ی من، نظرت با یه هک کوچولو چیه؟
با ذوق نگاش کردم که گوشیش رو از جیبش در آورد
_ هوووم خوبه وای فای اینجا قویه ببینیم خانوما به اینترنت وصلن؟
+ سام میتونم بیام پیشت؟
لبخندی به روم زد
_ بیا فضول خانم
+ خودتی فوضول من کنجکاوم
_ بله بله
رفتم پیشش نشتم ولی عین دور از جون اون حیوون که هیچی نمیفهمه به کاراش نگاه کردم تقریباً ٢٠ دقیقه طول کشید که از جیبش کیف پولش رو در آورد و یدونه سیم کارت در اوردو انداخت تو گوشیش و با اون زنگ زد به یه شماره که یهو با صدای بلند گوزی که شنیدم نیم متر پریدم هوا گوشیه همون زنی که اون حرفها رو زده بود به صدا در اومده بود
صدای بلند گوز شده بود صدای رینینگ تونش
همینکه بهشون نگاه کردم نتونستم خودم رو کنترل کنم
همه ی رستوران برگشته بودند سمت میز این دوتا خانم ،
زنه انقدر تو شوکه بود که حتی گوشیش رو جواب نمیداد سام هم نامردی نکرد دوباره و دوباره زنگ میزد ، زنه انقدر شوکه بود حتی باور نداشت این گوشیه خودشه ازش این صدا خارج میشه
کل رستوران انقدر خندیده بودند که نفسشون بالا نمیومد بعضیا هم البته که زیادی شیک و مجلسی بودن فقط لبشون رو گاز میگرفتن تا صدای خنده شون بالا نره ولی منو سام انقدر خندیده بودیم نفسمون بالا نمیومد و اشک تو چشامون جمع شده بود
آروم زیر گوشش گفتم
_ چطوری این کارو کردی اخه؟
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
از حرف زنه کلی خجالت کشیدم و یکم آروم گرفتم راستش خیلی بهم برخورد میخواستم بریم که سام آروم لب زد
_ چرا شیطونک من آروم گرفته!؟
با حرص نگاهی به میز بغل نگاه کردم و اروم گفتم
+ والله چون شیطنتمون و لبخند رو لبمون میشه خار تو چشم بقیه یه جوری حرف میزنند انگار فقط اونا آدمند!
سام خنده ی شیرینی کرد و دستی رو لبش کشید و چشمکی به من زد
_ میخوای حالشون رو بگیریم؟ تا یاد بگیرند آرامش میخوان بشینن تو خونشون؟
از شیطنت کلامش چشام برق زد
+ آره خیلی میشه یعنی؟
_ تو جون بخواه کوچولو ی من، نظرت با یه هک کوچولو چیه؟
با ذوق نگاش کردم که گوشیش رو از جیبش در آورد
_ هوووم خوبه وای فای اینجا قویه ببینیم خانوما به اینترنت وصلن؟
+ سام میتونم بیام پیشت؟
لبخندی به روم زد
_ بیا فضول خانم
+ خودتی فوضول من کنجکاوم
_ بله بله
رفتم پیشش نشتم ولی عین دور از جون اون حیوون که هیچی نمیفهمه به کاراش نگاه کردم تقریباً ٢٠ دقیقه طول کشید که از جیبش کیف پولش رو در آورد و یدونه سیم کارت در اوردو انداخت تو گوشیش و با اون زنگ زد به یه شماره که یهو با صدای بلند گوزی که شنیدم نیم متر پریدم هوا گوشیه همون زنی که اون حرفها رو زده بود به صدا در اومده بود
صدای بلند گوز شده بود صدای رینینگ تونش
همینکه بهشون نگاه کردم نتونستم خودم رو کنترل کنم
همه ی رستوران برگشته بودند سمت میز این دوتا خانم ،
زنه انقدر تو شوکه بود که حتی گوشیش رو جواب نمیداد سام هم نامردی نکرد دوباره و دوباره زنگ میزد ، زنه انقدر شوکه بود حتی باور نداشت این گوشیه خودشه ازش این صدا خارج میشه
کل رستوران انقدر خندیده بودند که نفسشون بالا نمیومد بعضیا هم البته که زیادی شیک و مجلسی بودن فقط لبشون رو گاز میگرفتن تا صدای خنده شون بالا نره ولی منو سام انقدر خندیده بودیم نفسمون بالا نمیومد و اشک تو چشامون جمع شده بود
آروم زیر گوشش گفتم
_ چطوری این کارو کردی اخه؟
۲.۲k
۲۷ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.