💖 💖 عشـــــــــق💖 💖
💖 💖 عشـــــــــق💖 💖
پارت 195
مهرداد:
مامان داشت پشت سر هم به بابا حرف می زد که چراکاری نمی کنه محسن داشت از غصه دق میکرد منم نمی تونستم این حال محسن رو ببینم واقعا سخت بودو باورم نمی شد محسن انقد نیلوفر رو دوس داشته باشه
مامان برگشت ونگام کرد وگفت : تو یه چیزی بگو مهرداد
- من چی بگم آخه زوری که نمیشه
لیلی بی خیال داشت میوه می خورد گفت : خوب شاید یکی دیگه رو دوس داره
محسن چپ چپ نگاش کرد
لیلی شونه بالا انداخت وگفت : چیه خوب اون که زود زود عاشق میشه گفتم نفر سومی هم وجودداشته باشه
محسن : کسی از تونظر خواسته؟
- تو دخالت نکن لیلی
لیلی نفس عمیقی کشید وگفت : آی ی ی درد دارم
پیش دستی از دستش افتادوجیغ زد مامان ومن دوییدیم طرفش
لیلی : مهرداد دردارم ...واااایییی خدااا...مهرداد
بغلش کردم وگفتم : محسن بدو ماشینو روشن کن
مامان نگران گفت : مگه وقت زایمانشه ؟
- نه
نمی دونم چطور لیلی رو رسوندیم بیمارستان از درد فقط جیغ می زد وگریه می کرد خیلی نگران بودم ومحسن نشسته بود ونگام می کرد
محسن : بشین مهرداد ...سرسام گرفتم دیونه کردی منو
- محسن من دارم از نگرانی می میرم تو چت شده
- آقا...
برگشتم طرف پرستار گفت : یه فرم هس باید امضا کنید
- فرم چی ؟
نگاهم کرد وگفت : حال خانم اتون خوب نیس ...ایشون نمی تونن بچه رو زنده به دنیا بیارن
- یعنی چی؟
پرستار آروم گفت : بچه اتون قلبش از کار افتاده ...
- چی ؟!
پرستار: بفرمایید آقا
برگشتم محسن رو نگاه کردم دستشو تو موااش فرو کرده بود وعصبی بود بغض تو گلوم نشست این دومین بچه ای بود که از بین می رفت چرا ؟!!!
همراه پرستار رفتم وفرم رو پرکردم وهمونجا روصندلی نشستم محسن اومد کنارم وگفت : مهرداد فکر کنم بیماری تو ارثی باشه ...مانی هم قلبش بیمار بود
با بغض گفتم : چرا آخه ...نیومده مهرش افتاده بود تو دلم
محسن: وقت زیاد دارین
پوزخندی زدم وگفتم : دیگه هیچ وقت همچین اشتباهی نمی کنم
پارت 195
مهرداد:
مامان داشت پشت سر هم به بابا حرف می زد که چراکاری نمی کنه محسن داشت از غصه دق میکرد منم نمی تونستم این حال محسن رو ببینم واقعا سخت بودو باورم نمی شد محسن انقد نیلوفر رو دوس داشته باشه
مامان برگشت ونگام کرد وگفت : تو یه چیزی بگو مهرداد
- من چی بگم آخه زوری که نمیشه
لیلی بی خیال داشت میوه می خورد گفت : خوب شاید یکی دیگه رو دوس داره
محسن چپ چپ نگاش کرد
لیلی شونه بالا انداخت وگفت : چیه خوب اون که زود زود عاشق میشه گفتم نفر سومی هم وجودداشته باشه
محسن : کسی از تونظر خواسته؟
- تو دخالت نکن لیلی
لیلی نفس عمیقی کشید وگفت : آی ی ی درد دارم
پیش دستی از دستش افتادوجیغ زد مامان ومن دوییدیم طرفش
لیلی : مهرداد دردارم ...واااایییی خدااا...مهرداد
بغلش کردم وگفتم : محسن بدو ماشینو روشن کن
مامان نگران گفت : مگه وقت زایمانشه ؟
- نه
نمی دونم چطور لیلی رو رسوندیم بیمارستان از درد فقط جیغ می زد وگریه می کرد خیلی نگران بودم ومحسن نشسته بود ونگام می کرد
محسن : بشین مهرداد ...سرسام گرفتم دیونه کردی منو
- محسن من دارم از نگرانی می میرم تو چت شده
- آقا...
برگشتم طرف پرستار گفت : یه فرم هس باید امضا کنید
- فرم چی ؟
نگاهم کرد وگفت : حال خانم اتون خوب نیس ...ایشون نمی تونن بچه رو زنده به دنیا بیارن
- یعنی چی؟
پرستار آروم گفت : بچه اتون قلبش از کار افتاده ...
- چی ؟!
پرستار: بفرمایید آقا
برگشتم محسن رو نگاه کردم دستشو تو موااش فرو کرده بود وعصبی بود بغض تو گلوم نشست این دومین بچه ای بود که از بین می رفت چرا ؟!!!
همراه پرستار رفتم وفرم رو پرکردم وهمونجا روصندلی نشستم محسن اومد کنارم وگفت : مهرداد فکر کنم بیماری تو ارثی باشه ...مانی هم قلبش بیمار بود
با بغض گفتم : چرا آخه ...نیومده مهرش افتاده بود تو دلم
محسن: وقت زیاد دارین
پوزخندی زدم وگفتم : دیگه هیچ وقت همچین اشتباهی نمی کنم
۳۳.۷k
۱۳ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.