پا گذاشتم رو کفشاش نگاشون کرد سرشو اورد بالا "کثیفش کردی
پا گذاشتم رو کفشاش نگاشون کرد سرشو اورد بالا "کثیفش کردی لنتی" فرار کردم اونم پشت سرم میدویید نمیتونست منو بگیره میخندیدم و میگفتم" حقته تا تو باشی و دیگه دیر نکنی " اونم میخندید و میگفت "مترو دیر کرد بیشووور " وقتی دنبالم بود شالش افتاده بود وایسادم رسید بهم شروع کرد به زدنم "یه دقی... یه دقیقه نزن وایسا شالتو سرت کنم " وایساد با چشماش دستامو که داشتم شالشو درست میکردم دنبال میکرد... دستامو گذاشتم روی گوشاش سرمو اورد جلو پیشونیشو بوسیدم رهگذر ها هم جوری نگامون میکردن انگار ولیعصر تاحالا عاشق به خودش ندیده... چهرهشو مظلوم کرد "قهرم بات بیا میخوام کفشتو خاکی کنم ببین با کفش نازنینم چیکار کردی" پامو اوردم جلو... چشامو محکم به هم فشار دادم... منتظر شدم پاهاشو رو کفشام حس کنم... خبری نشد ... بازم توهمی انگار ... چشامو باز میکنم سیگارمو روشن میکنم بلند میگم " خیاااااالت رااااااحت انقدر میااااام اینجا تا اخر با کفش هااای خااکی برررگردم خووونه "
۴.۲k
۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.