🌼گیسوی شب🌼
🌼گیسوی شب🌼
# پارت هفتادوهشت...
گیسو:
با ترس دست گلین رو فشردم خندید وگفت : نترس خواهری دیگه داره تموم میشه
- هر وقت تموم شد بگو
دکتر خندید وگفت : تموم شد
چشام رو باز کردم خیلی آروم گچ پام رو درآورد با دیدن پام هینی کشیدم ودستمو گذاشتم جلو دهنم
گلین با صدا خندید وگفت : چت شد خواهری
دکتر با مهربونی گفت : به مرور زمان درست میگه نگران نباش فقط باید خیلی مراقب باشی یه مدت اصلا نباید سرپابمونی ...زیاد راه نمیری به پات فشار نمیاری
بابا با لبخند گفت : چه حسی داری گیسو
دستمو از جلو دهنم برداشتم وگفتم : خیلی حس خوبیه سنگینی پام کمتر شده
گلین : عزیزم خیلی خوشحالم دیگه راحت شدی
- آره
دکتر : فعلا یه مدت با چوب راه برو رو پاتم فشار نیار از کالا پزشکی بگیرید
تو نسخه نوشت وگفت : دیگه نگم دخترم خیلی مراقب خودت باش
گلین با مهربونی گفت : من حواسم بهش هست دکتر
بابا خندید وگفت : مادرش خیلی حساسه حتما آقای دکترخیلی مراقبش هستیم
بابا رفت واز کالا پزشکی یه آتل وعصا گرفت دکترم بزام آتل رو بست وگفت : اگه مراقب خودت باشی دخترم خیلی زود زود خوب میشی
بابا از دکتر تشکر کرد واز مطب خارج شدیم خیلی خوشحال بودم واحساس خوبی داشتم گلین با ذوق نگاهم می کرد وگفت : باید حسابی مراقبت باشیم
بابا برگشت وگفت : وای گلناز از امروز به بعد بیچاره امون می کنه
سه تایی خندیدیم ورفتیم سوار ماشین بابا شدیم وتا رسیدن به خونه بابا کلی سربه سرمنو گلین گذاشت وخندیدیم
مامان با دیدنم کلی خوشحال شد وخانم جون مثله پروانه دورم می چرخید
مامان اجازه نمیداد بشینم تو سالن وبابا اعتراض می کرد مامان اسرار داشتم بازم برم تو اتاقم ورو تختم استراحت کنم با التماس گفتم : مامان خواهش می کنم دیگه نمی تونم اون اتاق رو تحمل کنم بزار یکم اینجا بشینم
مامان دیگه چیزی نگفت خانم جون کنارم نشست ورو به بابا گفت : دکتر چی گفته ؟
بابا هم تمام وکمال همه چیز برای خانم جون تعریف کردخانم جون و مامان شروع کردن نصیحت کردن که باید مراقب خودم باشم حالا مامان از خانم جون بدتر با اخم بابا رو نگاه کردم خندید وگفت : چیه دختر بابا ما فقط نگرانتیم نمیخوایم بیشتر از این اذیت بشی
مامان یه لیوان پر شیر موز برام آورد وگفت : بخور نوش جونت
# پارت هفتادوهشت...
گیسو:
با ترس دست گلین رو فشردم خندید وگفت : نترس خواهری دیگه داره تموم میشه
- هر وقت تموم شد بگو
دکتر خندید وگفت : تموم شد
چشام رو باز کردم خیلی آروم گچ پام رو درآورد با دیدن پام هینی کشیدم ودستمو گذاشتم جلو دهنم
گلین با صدا خندید وگفت : چت شد خواهری
دکتر با مهربونی گفت : به مرور زمان درست میگه نگران نباش فقط باید خیلی مراقب باشی یه مدت اصلا نباید سرپابمونی ...زیاد راه نمیری به پات فشار نمیاری
بابا با لبخند گفت : چه حسی داری گیسو
دستمو از جلو دهنم برداشتم وگفتم : خیلی حس خوبیه سنگینی پام کمتر شده
گلین : عزیزم خیلی خوشحالم دیگه راحت شدی
- آره
دکتر : فعلا یه مدت با چوب راه برو رو پاتم فشار نیار از کالا پزشکی بگیرید
تو نسخه نوشت وگفت : دیگه نگم دخترم خیلی مراقب خودت باش
گلین با مهربونی گفت : من حواسم بهش هست دکتر
بابا خندید وگفت : مادرش خیلی حساسه حتما آقای دکترخیلی مراقبش هستیم
بابا رفت واز کالا پزشکی یه آتل وعصا گرفت دکترم بزام آتل رو بست وگفت : اگه مراقب خودت باشی دخترم خیلی زود زود خوب میشی
بابا از دکتر تشکر کرد واز مطب خارج شدیم خیلی خوشحال بودم واحساس خوبی داشتم گلین با ذوق نگاهم می کرد وگفت : باید حسابی مراقبت باشیم
بابا برگشت وگفت : وای گلناز از امروز به بعد بیچاره امون می کنه
سه تایی خندیدیم ورفتیم سوار ماشین بابا شدیم وتا رسیدن به خونه بابا کلی سربه سرمنو گلین گذاشت وخندیدیم
مامان با دیدنم کلی خوشحال شد وخانم جون مثله پروانه دورم می چرخید
مامان اجازه نمیداد بشینم تو سالن وبابا اعتراض می کرد مامان اسرار داشتم بازم برم تو اتاقم ورو تختم استراحت کنم با التماس گفتم : مامان خواهش می کنم دیگه نمی تونم اون اتاق رو تحمل کنم بزار یکم اینجا بشینم
مامان دیگه چیزی نگفت خانم جون کنارم نشست ورو به بابا گفت : دکتر چی گفته ؟
بابا هم تمام وکمال همه چیز برای خانم جون تعریف کردخانم جون و مامان شروع کردن نصیحت کردن که باید مراقب خودم باشم حالا مامان از خانم جون بدتر با اخم بابا رو نگاه کردم خندید وگفت : چیه دختر بابا ما فقط نگرانتیم نمیخوایم بیشتر از این اذیت بشی
مامان یه لیوان پر شیر موز برام آورد وگفت : بخور نوش جونت
۲۹.۸k
۳۱ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.