فیک برادر ناتنی پارت ۱
فیک برادر ناتنی پارت ۱
راوی
این علامت《+》 نشونه کسیه که بعدا شخصیتش معلوم میشه.
+:ب....ب......باباااااااااااااااااااا...هق....هق...ل.....لطف........لطفاااااا.........ن...نههه........تن......تنها......هق......تنهام ن......هق....نذار....ب....با.....بابااااااااااااااااااااااااا.....ت...ترو ......خ....خداا..ه..ق....ه...........هققق.....ه.ق..ه.ق...............ب....با.....با..........باباییی......ب....بابا......لط............لطفااااااااااااااااااااااااااااااااا............ت...........ت....تن......تنه......ل...هق.....لطفا....هق ....تن....تنهام...ن...نذار....هق......ب....ب...ب.......ب.....با....باباااااااااااااااااااااااااااا(گریه شدید.داد)
و تموم..................................
راوی
ا.ت بیچاره هشت سالش بود که دیگه کاملا یتیم شده بود. (+ ا.ت بود)
وقتی داشت به دنیا میومد مادرش جونشو فداش کرد الانم پدرش
دیگه کاملا یتیم بود هیچکسو نداشت .
کسی که بغلش کنه....کسی که موهاشو براش شونه کنه.......کسی که دوسش داشته باشه.....کسی که حالشو خوب کنه.....کسی که اشکاشو پاک کنه....هیچکس.....هیچکسو نداشت .
بجز گریه کردن و درد کشیدن هیچکاری نمیتونست برای پیکر بی جون پدرش بکنه.
فقط میتونست ببینه که پدرش داره تو خون خودش غرق میشه و بجز بغل کردن پیکر پدرش نمیتونست کاری کنه اشکاش سرازیر شده بود و جلوی دیدشو گرفته بود اما همیشه یه راهی هست توی نا امیدی یکی هست. شاید یه فرشته؟یه پسر بچه؟خدا؟اون کیه؟شاید یه پسر بچه یتیم مثل خود ا.ت؟ اون کی میتونه باشه؟صد در صد یه فرشته.
یازده سال بعد.
ا.ت ویو
سلاااااااااااام من ا.تم ۱۹ سالمه یازده سال از مرگ پدرم گذشته ....... از اونشب به بعد برادر ناتنی پدرم یعنی عمو ناتنیم منو به سر پرستی گرفت بخواطر قوانین تا هیجده سالگی اسمم توی شناسنامش بود اما بعد از اون از عمو در خواست کردم که اسممو از شناسنامه خط بزنه بخواطر من یسری از کاراشو نمیتونست بکنه الان توی خونه ی بابای ناتنیم زندگی میکنم من به آقای جئون خیلی بدهکارم هم به آقای جئون هم خانومشون خیلی برام زحمت کشیدن منو مثل بچه ی خودشون بزرگ کردن خیلی بهم عشق ورزیدن نزاشتن جای خالی پدرو مادرمو حسکنم اما....میرسیم به رو مخ ترین بخشش جونگکوک یا بهتره بگم برادر ناتینم اره اون یه عوضی واقعیه درسته اون بود که یازده سال پیش نجاتم داد همون فرشته اما تبدیل شده به یه شیطان رجیم زیاد نمیبنمش یا به قول خودش سر کارشه یا تو اتاقش بهتر هرچی نبینمش بهتره در غیر اون صورت دعوام میشه باهاش الان یه خانواده دارم و یه خونه که حداقل پشتم گرم باشه به یکی درسته گفتم اسممو از شناسنامه خط بزنه اما هنوز پدر ناتنیمه و همینطور خانومش مادر ناتنیم و رو مخ اعضم برادر ناتنیم جونگکوک.
با صدای اجوما ریشه افکارم پاره شد.
اجوما:دخترمم(داد)
ا.ت:بله اجومااااااااا(داد)
اجوما:دخترم بیا برای صبحانه(داد)
ا.ت:چشم الان میام(داد)
ا.ت ویو
خودمو بردی بار آخر توی آینه بر انداز کردم توی هودی لاغر تر به نظر میرسیدم هوفی کشیدمو رفتم پایین سر سفره
لایکککککک اگه کم باشه کلا ادامه نمیدن دیگه نمیام ویسگون خودمو کوچیک نمیکنم شرط بزارم خودتون حمایت کنییییییددددد:>>>>>>>>>>>>>>
راوی
این علامت《+》 نشونه کسیه که بعدا شخصیتش معلوم میشه.
+:ب....ب......باباااااااااااااااااااا...هق....هق...ل.....لطف........لطفاااااا.........ن...نههه........تن......تنها......هق......تنهام ن......هق....نذار....ب....با.....بابااااااااااااااااااااااااا.....ت...ترو ......خ....خداا..ه..ق....ه...........هققق.....ه.ق..ه.ق...............ب....با.....با..........باباییی......ب....بابا......لط............لطفااااااااااااااااااااااااااااااااا............ت...........ت....تن......تنه......ل...هق.....لطفا....هق ....تن....تنهام...ن...نذار....هق......ب....ب...ب.......ب.....با....باباااااااااااااااااااااااااااا(گریه شدید.داد)
و تموم..................................
راوی
ا.ت بیچاره هشت سالش بود که دیگه کاملا یتیم شده بود. (+ ا.ت بود)
وقتی داشت به دنیا میومد مادرش جونشو فداش کرد الانم پدرش
دیگه کاملا یتیم بود هیچکسو نداشت .
کسی که بغلش کنه....کسی که موهاشو براش شونه کنه.......کسی که دوسش داشته باشه.....کسی که حالشو خوب کنه.....کسی که اشکاشو پاک کنه....هیچکس.....هیچکسو نداشت .
بجز گریه کردن و درد کشیدن هیچکاری نمیتونست برای پیکر بی جون پدرش بکنه.
فقط میتونست ببینه که پدرش داره تو خون خودش غرق میشه و بجز بغل کردن پیکر پدرش نمیتونست کاری کنه اشکاش سرازیر شده بود و جلوی دیدشو گرفته بود اما همیشه یه راهی هست توی نا امیدی یکی هست. شاید یه فرشته؟یه پسر بچه؟خدا؟اون کیه؟شاید یه پسر بچه یتیم مثل خود ا.ت؟ اون کی میتونه باشه؟صد در صد یه فرشته.
یازده سال بعد.
ا.ت ویو
سلاااااااااااام من ا.تم ۱۹ سالمه یازده سال از مرگ پدرم گذشته ....... از اونشب به بعد برادر ناتنی پدرم یعنی عمو ناتنیم منو به سر پرستی گرفت بخواطر قوانین تا هیجده سالگی اسمم توی شناسنامش بود اما بعد از اون از عمو در خواست کردم که اسممو از شناسنامه خط بزنه بخواطر من یسری از کاراشو نمیتونست بکنه الان توی خونه ی بابای ناتنیم زندگی میکنم من به آقای جئون خیلی بدهکارم هم به آقای جئون هم خانومشون خیلی برام زحمت کشیدن منو مثل بچه ی خودشون بزرگ کردن خیلی بهم عشق ورزیدن نزاشتن جای خالی پدرو مادرمو حسکنم اما....میرسیم به رو مخ ترین بخشش جونگکوک یا بهتره بگم برادر ناتینم اره اون یه عوضی واقعیه درسته اون بود که یازده سال پیش نجاتم داد همون فرشته اما تبدیل شده به یه شیطان رجیم زیاد نمیبنمش یا به قول خودش سر کارشه یا تو اتاقش بهتر هرچی نبینمش بهتره در غیر اون صورت دعوام میشه باهاش الان یه خانواده دارم و یه خونه که حداقل پشتم گرم باشه به یکی درسته گفتم اسممو از شناسنامه خط بزنه اما هنوز پدر ناتنیمه و همینطور خانومش مادر ناتنیم و رو مخ اعضم برادر ناتنیم جونگکوک.
با صدای اجوما ریشه افکارم پاره شد.
اجوما:دخترمم(داد)
ا.ت:بله اجومااااااااا(داد)
اجوما:دخترم بیا برای صبحانه(داد)
ا.ت:چشم الان میام(داد)
ا.ت ویو
خودمو بردی بار آخر توی آینه بر انداز کردم توی هودی لاغر تر به نظر میرسیدم هوفی کشیدمو رفتم پایین سر سفره
لایکککککک اگه کم باشه کلا ادامه نمیدن دیگه نمیام ویسگون خودمو کوچیک نمیکنم شرط بزارم خودتون حمایت کنییییییددددد:>>>>>>>>>>>>>>
۹.۲k
۲۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.