ارباب مغرورمن 💜✨
اربابمغرورمن 💜✨
#part16
پانیذ: خب ارسلان بلند شو برای ۳۰ مین از دیانا لب بگیر
دیانا : چییییییی😳
_ اوم خب باشه
ی نگاه به دیانا کردم لپاش گل انداخته بود😂
لبامو گذاشتم رو لبای دیانا و همینجوری میک زدم بعد ۱۰ مین دیدم همراهی نمیکنه ی گاز از لباش گرفتم که اونم همراهی کرد بعد ۳۰ مین ولش کردم
پانیذ : اوهههه بابا بسه
محراب : بابا بسه حالم بهم خورد
#دیانا
وقتی ارسلان ازم جدا شد جلوی بچها خیلی خجالت کشیم
#پانیذ
واییی خدا نگا دیانا لپاش گل انداخته بود
وقتی ارسلان و دیانا رو کنار هم میدیدم دلم قنچ میرفت نگا کنار هم چقدر ناز بودن
و هر دوتاشون هم خیلی تغییر کرده بودن
انگار ارسلان دیگه ارسلان قدیم نبود دیگه مغرور و افسرده نبود دیگه عصبی نبود
و دیانا انگار دیگه غمگین نبود انگار دیگه افسرده نبود انگار دیگه اون دختر ضعیف نبود هردو عوض شده بودن
و من عاشق این ورژن جدیدشون شدم 😄
#ارسلان
وقتی از دیانا جدا شدم دیانا لپاش گل انداخته بود 😁
_ ای بابا باشه ولش کردم بسه دیگه همتون به خانومم نگاه کردین ولش کنید دیگه
ممد : اوهههههههه خانومتتت😂
_ اره خانومم مشکلیه
ممد: نه چه مشکلی😂😂
مهشاد : واییی چقدر بحث میکنید بسه دیگه سرم رف
پانیذ : راس میگه هااا مثلا قرار بود بازی کنیم
بچها : خب حالا بریم سر بازی
مهشاد : خب حالا من میچرخونم
مهشاد بطری رو چرخوند و رو ممد و دیانا افتاد
ممد : خب دیانا خانم جرعت یا حقیقت
دیانا: اومممم حقیقت
ممد: اوم خب قبل از ارسلان یا بعد از ارسلان کیو بیشتر دوست داری
_ ههه این چه سوالی خوب معلومه هیچکی
دیانا : نه یکی هس
تا دیانا گفت یکی هس یهو عصبی شدم و نگاش کردن دیدم صورتش خیس شده و داره گریه میکنه
دیانا: مامانم رو خیلی دوس داشتم بیشتر از همه چیز و همه کس بهش وابسته بودم 😭💔
وقتی دیانا رو اونجوری دیدم دلم ریش ریش شد
_ بچها بازی بسه دیگه برید بخوابید
_ دیانا عزیزم بلند شو بریم بخوابیم
دیانا تا بلند شد منم گهواره ای بغلش کردم و رفتیم بالا
ببخشید کم بود
#part16
پانیذ: خب ارسلان بلند شو برای ۳۰ مین از دیانا لب بگیر
دیانا : چییییییی😳
_ اوم خب باشه
ی نگاه به دیانا کردم لپاش گل انداخته بود😂
لبامو گذاشتم رو لبای دیانا و همینجوری میک زدم بعد ۱۰ مین دیدم همراهی نمیکنه ی گاز از لباش گرفتم که اونم همراهی کرد بعد ۳۰ مین ولش کردم
پانیذ : اوهههه بابا بسه
محراب : بابا بسه حالم بهم خورد
#دیانا
وقتی ارسلان ازم جدا شد جلوی بچها خیلی خجالت کشیم
#پانیذ
واییی خدا نگا دیانا لپاش گل انداخته بود
وقتی ارسلان و دیانا رو کنار هم میدیدم دلم قنچ میرفت نگا کنار هم چقدر ناز بودن
و هر دوتاشون هم خیلی تغییر کرده بودن
انگار ارسلان دیگه ارسلان قدیم نبود دیگه مغرور و افسرده نبود دیگه عصبی نبود
و دیانا انگار دیگه غمگین نبود انگار دیگه افسرده نبود انگار دیگه اون دختر ضعیف نبود هردو عوض شده بودن
و من عاشق این ورژن جدیدشون شدم 😄
#ارسلان
وقتی از دیانا جدا شدم دیانا لپاش گل انداخته بود 😁
_ ای بابا باشه ولش کردم بسه دیگه همتون به خانومم نگاه کردین ولش کنید دیگه
ممد : اوهههههههه خانومتتت😂
_ اره خانومم مشکلیه
ممد: نه چه مشکلی😂😂
مهشاد : واییی چقدر بحث میکنید بسه دیگه سرم رف
پانیذ : راس میگه هااا مثلا قرار بود بازی کنیم
بچها : خب حالا بریم سر بازی
مهشاد : خب حالا من میچرخونم
مهشاد بطری رو چرخوند و رو ممد و دیانا افتاد
ممد : خب دیانا خانم جرعت یا حقیقت
دیانا: اومممم حقیقت
ممد: اوم خب قبل از ارسلان یا بعد از ارسلان کیو بیشتر دوست داری
_ ههه این چه سوالی خوب معلومه هیچکی
دیانا : نه یکی هس
تا دیانا گفت یکی هس یهو عصبی شدم و نگاش کردن دیدم صورتش خیس شده و داره گریه میکنه
دیانا: مامانم رو خیلی دوس داشتم بیشتر از همه چیز و همه کس بهش وابسته بودم 😭💔
وقتی دیانا رو اونجوری دیدم دلم ریش ریش شد
_ بچها بازی بسه دیگه برید بخوابید
_ دیانا عزیزم بلند شو بریم بخوابیم
دیانا تا بلند شد منم گهواره ای بغلش کردم و رفتیم بالا
ببخشید کم بود
۷.۶k
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.