ارباب مغرورمن 💜✨
اربابمغرورمن 💜✨
#part15
ارسلان
از رفتار دیانا خندم گرفته بود که با ولعه غذا میخورد انگار من عاشق ی بچه شده بود 😂
الان دلم میخواد فقط بغلش کنم اون جوجه رو ولی جلوی بچها نمیشد
دیانا غذاشو خورد و همینطور بچها دخترا میزو جمع کردن و رفتن ظرف هارو شستن
اومدن تا باهم ی فیلم نگاه کنیم
ممد : خب چه فیلمی نگاه کنم
محراب : ترسناک
دیانا: نهههههه
یهو همهی نگاه ها رفت رو دیانا
_ عشقم تو میترسی؟
دیانا : نه خیرم من اصلا نمیترسم 😒
مهشاد : بسه دیگه اصلا دیانا نترسه من میترسم نمیخوام فیلم ترسناک
پانیذ : منم نمیخوام
پسرا : بابا شما چقدر ترسو هستین 😂😂
دخترا: اصلا اینجوری نیس اصلا بزارید ما هم نگاه میکنیم😑😒
فیلم ترسناک رو گذاشتم همه داشتیم نگاه میکردیم که ی لحظه ی جای خیلی ترسناکش اومد و دیانا ی جیغ بنفش زد ممد فیلمو نگه داشت محکم دیانا رو بغل کردم
_ خوبی تو ؟
دیانا نه ارسلان نه ( با گریه )
_ عع چرا گریه میکنی بیا بریم تو اتاق ببینم چت شد تو
دیانا رو گواره ای بغل کردم بردم و بردم تو اتاق
_ دیانا خوبی قشنگ ؟
دیانا: نه خوب نیستم ( با هق هق )
_ چته دورت بگردم
دیانا: خیلی ترسیدم 😭
_ باشه قشنگم تو برو صورتت رو بشور بیا باشه ؟
دیانا: باشه
_ من میرم پایین تو هم بیا یا بمون همین جا من میام بالا
دیانا: نه خودم میام پایین
_ باشه دورت بگردم
رفتم پایین که پانیذ گفت
پانیذ : دیانا خوبه ؟
_ نه خوب نیس
پانیذ: دیانا از بچگی همینجوریه هر موقه فیلم ترسناک میبینه همین جوری گریه میکنه 😑
_ اوم
دیانا اومد پایین
_ خوبی عشقم
دیانا: اوم خوبم ببخشید اینجوری شد
بچها : اشکالی نداره
محراشاد : خب دیگه ما بریم
پانممد : ماهم دیگه بریم
دیانا: عع کجا دیر وقته بمونید صبح برید
_ اره دیانا راس میگه الان خطرناکه برید بمونید صبح برید
بچها : باشه
همه بچها بودیم دور هم
دیانا: بچها میاین بازی کنیم ؟
بچها : چه بازی
دیانا: جرعت و حقیقت
بچها : باشه
_ من میرم بتری بیارم
رفتم از تو کابینت یکم خوراکی واسه بچها و ی بتری مال الکل هایی که قبلا میخوردم آوردم
_ خب بفرمایید اینم خوراکی و اینم بتری
دیانا: خب اول من میچرخونم
افتاد رو پانیذ و ارسلان
پانیذ : خب ارسلان جرعت یا حقیقت
_ جرعت
پانیذ : ........
#part15
ارسلان
از رفتار دیانا خندم گرفته بود که با ولعه غذا میخورد انگار من عاشق ی بچه شده بود 😂
الان دلم میخواد فقط بغلش کنم اون جوجه رو ولی جلوی بچها نمیشد
دیانا غذاشو خورد و همینطور بچها دخترا میزو جمع کردن و رفتن ظرف هارو شستن
اومدن تا باهم ی فیلم نگاه کنیم
ممد : خب چه فیلمی نگاه کنم
محراب : ترسناک
دیانا: نهههههه
یهو همهی نگاه ها رفت رو دیانا
_ عشقم تو میترسی؟
دیانا : نه خیرم من اصلا نمیترسم 😒
مهشاد : بسه دیگه اصلا دیانا نترسه من میترسم نمیخوام فیلم ترسناک
پانیذ : منم نمیخوام
پسرا : بابا شما چقدر ترسو هستین 😂😂
دخترا: اصلا اینجوری نیس اصلا بزارید ما هم نگاه میکنیم😑😒
فیلم ترسناک رو گذاشتم همه داشتیم نگاه میکردیم که ی لحظه ی جای خیلی ترسناکش اومد و دیانا ی جیغ بنفش زد ممد فیلمو نگه داشت محکم دیانا رو بغل کردم
_ خوبی تو ؟
دیانا نه ارسلان نه ( با گریه )
_ عع چرا گریه میکنی بیا بریم تو اتاق ببینم چت شد تو
دیانا رو گواره ای بغل کردم بردم و بردم تو اتاق
_ دیانا خوبی قشنگ ؟
دیانا: نه خوب نیستم ( با هق هق )
_ چته دورت بگردم
دیانا: خیلی ترسیدم 😭
_ باشه قشنگم تو برو صورتت رو بشور بیا باشه ؟
دیانا: باشه
_ من میرم پایین تو هم بیا یا بمون همین جا من میام بالا
دیانا: نه خودم میام پایین
_ باشه دورت بگردم
رفتم پایین که پانیذ گفت
پانیذ : دیانا خوبه ؟
_ نه خوب نیس
پانیذ: دیانا از بچگی همینجوریه هر موقه فیلم ترسناک میبینه همین جوری گریه میکنه 😑
_ اوم
دیانا اومد پایین
_ خوبی عشقم
دیانا: اوم خوبم ببخشید اینجوری شد
بچها : اشکالی نداره
محراشاد : خب دیگه ما بریم
پانممد : ماهم دیگه بریم
دیانا: عع کجا دیر وقته بمونید صبح برید
_ اره دیانا راس میگه الان خطرناکه برید بمونید صبح برید
بچها : باشه
همه بچها بودیم دور هم
دیانا: بچها میاین بازی کنیم ؟
بچها : چه بازی
دیانا: جرعت و حقیقت
بچها : باشه
_ من میرم بتری بیارم
رفتم از تو کابینت یکم خوراکی واسه بچها و ی بتری مال الکل هایی که قبلا میخوردم آوردم
_ خب بفرمایید اینم خوراکی و اینم بتری
دیانا: خب اول من میچرخونم
افتاد رو پانیذ و ارسلان
پانیذ : خب ارسلان جرعت یا حقیقت
_ جرعت
پانیذ : ........
۷.۴k
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.