فیک( هنوزم دوست دارم ) پارت ۱۳
فیک( هنوزم دوست دارم ) پارت ۱۳
ا.ت ویو
بقیه از انبار رفتن و فقط اون سئوک عوضی با يکی از افرادش موند...با اون پوزخندش جلو میومد و منم قدم به قدم عقب میرفتم...ک دوباره پام به چیزی خورد و باعث شد بیوفتم...سئوک روبروم رو زمین نشست و گفت...
سئوک: هوم نظرت چیه اول از کمربند شروع کنیم...
ا.ت: واقعا خودتی...
سئوک: آره...از من به تو نصیحت..هيچ وقت به نقاب دروغین یکی باور نکن...هوم...
ا.ت: یه عوضی به تموم معنا...
سئوک: ممنون از تعریفت...تو دوربین و روشن کن...
بلند شد و کمربندشو باز کرد...و کمی ازشو دور دستش پیچید..وگفت..
سئوک: واسم ناله کن...
و اولین ضربه..ک باعث جیغم شد..و دومین ...همنجوری میزد...تا دیگه توان واسه جیغ کشیدن نداشتم...بلند شدو ..با دستش موهای رو صورتشو پس زد و دوباره زمین نشست و گفت...
سئوک: ناله هاتو دوس دارم بیشتر...
کنار اون مرده دیگه رفت ک اون چیزی به سئوک داد...یه ظرف ک توش یچیزی سفید بود...
سئوک: الان لذتش بیشتره...
دستشو داخل ظرف برد و یه مشت برداشت..و همشو رو بدنم ریخت...ک بلندتر جیغ کشیدم....نمک بود...رو زخمام نمک پاشید داد میزدم و میگفتم بسه...و کمک میخاستم ..
اما کسی نبود بیاد کمکم..دیگه ولم کردو بعدش با اون مرده از انبار رفتن بیرون..
حالم خیلی بد بود و تمومی بدنم میسوخت..و از تو زخمام خون میومد..
رو زمین چشمامو بستم و دیگه چیزی نفهمیدم.....
..
با صدا باز شدن در چشمامو باز کردم...البته واسم سخت بود...سئوک بود..اومد و کنارم نشست..
سئوک: میبینم حالت خوبه...
ا.ت:....
نه توانشو داشتم چیزی بگم و نه چیزی برای گفتن بود...
سئوک: میدونی نامجونت ویدئوتو دید...الان لذت داره..کاش اونجا بودم و قیافه شو میدیدم...نمیخای چیزی بگی...
ساکت موندم بهتر از اینه ک با یه خر حرف بزنم...پس چیزی نگفتم...
سئوک: اینجوری میکنی حس میکنم کتک واست کافی نبوده...هوم..
ا.ت:...
سئوک: کاش رئیس میزاشت الان بکشمت...
ک با این حرفش یه صدا دیگه هم اومد..
ایل سونگ: هرکاری میخای انجام بدی اگه مهم بود نامجون الان اومده بود اما شاید اون ویدئو ها و عکس ها کافی نبوده پس بیشتر نیازه...
سئوک از جاش بلند شد و گفت..
سئوک: واقعا..یعنی میتونم دوباره بزنمش...
ایل سونگ: آره..فقط نزار بمیره...
سئوک: چشم..
و بعدش ايل سونگ رفت و فقط سئوک موند..چشمام باز بود اما توان حرف زدن نداشتم توان یه تکون کوچولو نداشتم...
داشت پیراهنشو از تنش بیرون میکرد..چشمامو بستم کاش میشد الان بمیرم قبل اینکه سئوک باهام کاری کنه...لباسشو رو زمین پرت کرد...و اومد سمتم...به پشت هولم داد...لباسمو پاره کرد و بعدش کمربندشو باز کرد..
حدس بزن چه شد..
غلط املایی بود معذرت 💜
اگه شرط نمیزارم منظورم این نیس که شمام فقط بیان و بخونین تموم نه لایک و نه کامنت💜
یعنی اونقد بد مینویسم که حتی بیشتر از ۲۰ لایک نمیخوره
ا.ت ویو
بقیه از انبار رفتن و فقط اون سئوک عوضی با يکی از افرادش موند...با اون پوزخندش جلو میومد و منم قدم به قدم عقب میرفتم...ک دوباره پام به چیزی خورد و باعث شد بیوفتم...سئوک روبروم رو زمین نشست و گفت...
سئوک: هوم نظرت چیه اول از کمربند شروع کنیم...
ا.ت: واقعا خودتی...
سئوک: آره...از من به تو نصیحت..هيچ وقت به نقاب دروغین یکی باور نکن...هوم...
ا.ت: یه عوضی به تموم معنا...
سئوک: ممنون از تعریفت...تو دوربین و روشن کن...
بلند شد و کمربندشو باز کرد...و کمی ازشو دور دستش پیچید..وگفت..
سئوک: واسم ناله کن...
و اولین ضربه..ک باعث جیغم شد..و دومین ...همنجوری میزد...تا دیگه توان واسه جیغ کشیدن نداشتم...بلند شدو ..با دستش موهای رو صورتشو پس زد و دوباره زمین نشست و گفت...
سئوک: ناله هاتو دوس دارم بیشتر...
کنار اون مرده دیگه رفت ک اون چیزی به سئوک داد...یه ظرف ک توش یچیزی سفید بود...
سئوک: الان لذتش بیشتره...
دستشو داخل ظرف برد و یه مشت برداشت..و همشو رو بدنم ریخت...ک بلندتر جیغ کشیدم....نمک بود...رو زخمام نمک پاشید داد میزدم و میگفتم بسه...و کمک میخاستم ..
اما کسی نبود بیاد کمکم..دیگه ولم کردو بعدش با اون مرده از انبار رفتن بیرون..
حالم خیلی بد بود و تمومی بدنم میسوخت..و از تو زخمام خون میومد..
رو زمین چشمامو بستم و دیگه چیزی نفهمیدم.....
..
با صدا باز شدن در چشمامو باز کردم...البته واسم سخت بود...سئوک بود..اومد و کنارم نشست..
سئوک: میبینم حالت خوبه...
ا.ت:....
نه توانشو داشتم چیزی بگم و نه چیزی برای گفتن بود...
سئوک: میدونی نامجونت ویدئوتو دید...الان لذت داره..کاش اونجا بودم و قیافه شو میدیدم...نمیخای چیزی بگی...
ساکت موندم بهتر از اینه ک با یه خر حرف بزنم...پس چیزی نگفتم...
سئوک: اینجوری میکنی حس میکنم کتک واست کافی نبوده...هوم..
ا.ت:...
سئوک: کاش رئیس میزاشت الان بکشمت...
ک با این حرفش یه صدا دیگه هم اومد..
ایل سونگ: هرکاری میخای انجام بدی اگه مهم بود نامجون الان اومده بود اما شاید اون ویدئو ها و عکس ها کافی نبوده پس بیشتر نیازه...
سئوک از جاش بلند شد و گفت..
سئوک: واقعا..یعنی میتونم دوباره بزنمش...
ایل سونگ: آره..فقط نزار بمیره...
سئوک: چشم..
و بعدش ايل سونگ رفت و فقط سئوک موند..چشمام باز بود اما توان حرف زدن نداشتم توان یه تکون کوچولو نداشتم...
داشت پیراهنشو از تنش بیرون میکرد..چشمامو بستم کاش میشد الان بمیرم قبل اینکه سئوک باهام کاری کنه...لباسشو رو زمین پرت کرد...و اومد سمتم...به پشت هولم داد...لباسمو پاره کرد و بعدش کمربندشو باز کرد..
حدس بزن چه شد..
غلط املایی بود معذرت 💜
اگه شرط نمیزارم منظورم این نیس که شمام فقط بیان و بخونین تموم نه لایک و نه کامنت💜
یعنی اونقد بد مینویسم که حتی بیشتر از ۲۰ لایک نمیخوره
۱۰.۳k
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.