○جاسوسِ من○
○جاسوسِمن○
پارت³
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*فردا صبح*
اتویو
خوب بلاخره از تختم دل کندم
رفتم ی صبحونه خوردم و لباسامو پوشیدم(میزارم) و رفتم محل کارم
ات ـ سلام خوبی؟
*ـ سلام مرسی تو خوبی؟
ات ـ مرسی، میگم کی باید برم و کجاس؟
*ـ ساعت ²برو ادرسشم****(مثلا گف)
ات ـ اها..باشه پس فعلا
تا برسم اونجا ساعت ² میشه
ی تاکسی گرفتم و رفتم عمارت جئون
*وقتی ک رسیدن*
واووو چقد اینجا بزرگههه!
حالا ولش کن
بزار برم داخل
داشتم میرفتم ک دوتا غول(بادیگاردا)
جلومو گرفتن
بادیگار ¹ـ چیمیخای؟
ات ـ خدمتکار جدیدم
بادیگارد ـ مگه خدمتکار میخواست بیاد؟
بادیگارد ـ اره..برو تو
~
رفتم داخل ی خانوم مسن اومد سمتم
اجوما ـ خدمتکار جدیدی؟
ات ـ بله..
اجوما ـ خوبه..خوب بیا بریم با قوانین اشنات کنم
*درحالِ قدم زدن اجوما حرف میزد*
اجوما ـ خوب اینجا لباس مخصوصی رو باید بپوشی
ات ـ....(داره گوش میده)
اجوما ـ قوانین ایناهستن:
¹ـ ارباب هرچی گفت میگی چشم
²ـ بدون اجازه وارد اتاق ارباب نمیشی
³ـ سوال پیچش نمیکنی
⁴ـ دوستای ارباب میان اینجا، پس باید خیلی بهشون احترام بزاری
همینا
ات ـ اهاا..خوب لباسم کجاس و باید الان چ کاری رو انجام بدم؟
اجوما ـ لباست توی اتاقِ خدمتکاراس، و اینکه باید غذا درست کنی
ات ـ میشه بگین اتاق خدمتکارا کجاس؟
اجوما ـ بیا دنبالم
ادمینویو
ات اون لباسو پوشید
ولی ات احساس خوبی نداشت(میزارم)
خلاصه ات از اجوما پرسید ک برای چن نفر غذا درست کنه و چی درست کنه
ات قرار بود غذای ³⁰نفرو درست کنه!
اونم چی؟ زرشک پلو با مرغ(ایرانی شد عیبی نداره😂)
ات از ساعت ³ تاا ⁸ مشغول درست کردن غذا بود
جونگکوکویو
قرار بود با بچها بریم عمارتم
انگار ی خدمتکار جدیدی اومده
وقتی درو وا کردم بوی خوب غذا ب مشامم خورد
هووممم تاحالا این بو نیومده بود
جونگکوک ـ اجومااا
اجوما ـ پسرم اومدی؟
جونگکوک ـ اره..میگم ما گشنمونه غذارو بچینین
اجوما ـ باشه الان میگم بچینن
~~
اتویو
جئون با رفیقاش اومدن
چون من غذا رو درست کردم دیگه میزو نمیچینم
خلاصه ک میزو چیدن و جئون داشت غذارو امتحان میکرد
ـــــــ
چگونه بود؟
حیمایت؟
پارت³
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*فردا صبح*
اتویو
خوب بلاخره از تختم دل کندم
رفتم ی صبحونه خوردم و لباسامو پوشیدم(میزارم) و رفتم محل کارم
ات ـ سلام خوبی؟
*ـ سلام مرسی تو خوبی؟
ات ـ مرسی، میگم کی باید برم و کجاس؟
*ـ ساعت ²برو ادرسشم****(مثلا گف)
ات ـ اها..باشه پس فعلا
تا برسم اونجا ساعت ² میشه
ی تاکسی گرفتم و رفتم عمارت جئون
*وقتی ک رسیدن*
واووو چقد اینجا بزرگههه!
حالا ولش کن
بزار برم داخل
داشتم میرفتم ک دوتا غول(بادیگاردا)
جلومو گرفتن
بادیگار ¹ـ چیمیخای؟
ات ـ خدمتکار جدیدم
بادیگارد ـ مگه خدمتکار میخواست بیاد؟
بادیگارد ـ اره..برو تو
~
رفتم داخل ی خانوم مسن اومد سمتم
اجوما ـ خدمتکار جدیدی؟
ات ـ بله..
اجوما ـ خوبه..خوب بیا بریم با قوانین اشنات کنم
*درحالِ قدم زدن اجوما حرف میزد*
اجوما ـ خوب اینجا لباس مخصوصی رو باید بپوشی
ات ـ....(داره گوش میده)
اجوما ـ قوانین ایناهستن:
¹ـ ارباب هرچی گفت میگی چشم
²ـ بدون اجازه وارد اتاق ارباب نمیشی
³ـ سوال پیچش نمیکنی
⁴ـ دوستای ارباب میان اینجا، پس باید خیلی بهشون احترام بزاری
همینا
ات ـ اهاا..خوب لباسم کجاس و باید الان چ کاری رو انجام بدم؟
اجوما ـ لباست توی اتاقِ خدمتکاراس، و اینکه باید غذا درست کنی
ات ـ میشه بگین اتاق خدمتکارا کجاس؟
اجوما ـ بیا دنبالم
ادمینویو
ات اون لباسو پوشید
ولی ات احساس خوبی نداشت(میزارم)
خلاصه ات از اجوما پرسید ک برای چن نفر غذا درست کنه و چی درست کنه
ات قرار بود غذای ³⁰نفرو درست کنه!
اونم چی؟ زرشک پلو با مرغ(ایرانی شد عیبی نداره😂)
ات از ساعت ³ تاا ⁸ مشغول درست کردن غذا بود
جونگکوکویو
قرار بود با بچها بریم عمارتم
انگار ی خدمتکار جدیدی اومده
وقتی درو وا کردم بوی خوب غذا ب مشامم خورد
هووممم تاحالا این بو نیومده بود
جونگکوک ـ اجومااا
اجوما ـ پسرم اومدی؟
جونگکوک ـ اره..میگم ما گشنمونه غذارو بچینین
اجوما ـ باشه الان میگم بچینن
~~
اتویو
جئون با رفیقاش اومدن
چون من غذا رو درست کردم دیگه میزو نمیچینم
خلاصه ک میزو چیدن و جئون داشت غذارو امتحان میکرد
ـــــــ
چگونه بود؟
حیمایت؟
۷.۹k
۰۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.