پارت ۵
بزاق دهانش را قورت میدهد و تا جای ممکن از در فاصله میگیرد…
هیجانزده مقابل حسی که داشت هیچ به حساب میآمد
– من… من زنگ زدم بگم فردا نمیتونم بیام آقا…
مرد پشت خط باز هم کوتاه میخندد…
انگار هیچ جدی نمیگیرد دردانهی خانوادهی موحد را…
– چرا؟! مگه نمایندهی کلاس شما نیستی؟! سؤالها دست توعه و واسه همین هم شمارهی من و گرفتی!
نمیتواند به مرد در مورد مشکلات خانوادگیاش بگوید
– آقاجونم رضایت ندادن…
مرد پشت خط انگار کمی عصبی میشود
– چرا خب؟! این یه اردوی مدرسهس با معلما و دانشآموزا…
ناخنش را با دندان میکند
– رضایت ندادن دیگه… دلیلی هم نداره.
– پس اگه نمیتونستی کارت رو درست انجام بدی واسه چی مسئولیت قبول کردی؟
با بغض آرام نجوا میکند
– اگه یه روز دیر بشه….
مرد با خشونت میان کلامش میپرد
– نمره نمیگیری موحد…
〰〰〰〰〰〰
گوشی را قطع که میکند، هرم نفسهای مرجان، را روی گلویش حس میکند
– کیه این دختر بچه؟
دندانهایش روی هم کلید میشوند و با خشونت به بازوی زن، چنگ میزند
– داری چه غلطی میکنی مرجان؟ گوش وایسادی؟
زن توی گوشش میخندد…
قصد اغفال پسر کوچک خاندان نیکنام را دارد…
پسر از فرنگ برگشتهشان که سر و گوشش گویا زیادی میجنبد.
– کاری نمیکنم…
با مهارت دستش را روی سینهی لخت مرد جوان میکشد و با سی و چند سال سن، عجیب ماهر است…
– فقط یکم اومدم خستگیت رو در کنم.
اخم کرده از روی صندلی تراس بلند میشود و ناگهانی موهای زن را میان مشتش میگیرد
– تو گوه اضافه خوردی زنک! من با زن شوهردار نمیخوابم.
میگوید و زن را با خشونت هل میدهد…
بوی گند و کثافت از همه جای خانه به مشام میرسد و این زن، فقط گوشهای از لجنزار است….
– از این به بعد پا تو طبقهی سوم گذاشتی زنده زنده توی حیاط همین ویلا دارت میزنم زنیکه…
قدمی سمت زن برمیدارد که ترسیده عقب میکشد
– گمشو بیرون…
مرجان که با کینه عقب میرود، با اخم به تراس اتاقش برمیگردد و دستانش را با خشونت به نزدههای نصب شده میکوبد
– هرزه!
گوشیاش را از روی میز چنگ زده و با برادرش تماس میگیرد…
قبل از صدای کامران، صدای خندههای همسرش به گوشش میرسد و پلکهایش را محکم روی هم میفشارد.
– جانم دادا؟!
– داداش پانیذ اینجا رو کرده جنده خونه، در جریانی؟!
درونش آشوبکده است…
مانند انبار باروتی میماند که چیزی تا ترکیدنش نمانده…
به این فکر نمیکند که کامرا دو سه سالی بزرگتر است…
– میگی چیکار کنم دادا؟! خواهرش اومد پیشت؟
دندانهایش را روی هم میفشارد و فکش سخت میشود…
هیجانزده مقابل حسی که داشت هیچ به حساب میآمد
– من… من زنگ زدم بگم فردا نمیتونم بیام آقا…
مرد پشت خط باز هم کوتاه میخندد…
انگار هیچ جدی نمیگیرد دردانهی خانوادهی موحد را…
– چرا؟! مگه نمایندهی کلاس شما نیستی؟! سؤالها دست توعه و واسه همین هم شمارهی من و گرفتی!
نمیتواند به مرد در مورد مشکلات خانوادگیاش بگوید
– آقاجونم رضایت ندادن…
مرد پشت خط انگار کمی عصبی میشود
– چرا خب؟! این یه اردوی مدرسهس با معلما و دانشآموزا…
ناخنش را با دندان میکند
– رضایت ندادن دیگه… دلیلی هم نداره.
– پس اگه نمیتونستی کارت رو درست انجام بدی واسه چی مسئولیت قبول کردی؟
با بغض آرام نجوا میکند
– اگه یه روز دیر بشه….
مرد با خشونت میان کلامش میپرد
– نمره نمیگیری موحد…
〰〰〰〰〰〰
گوشی را قطع که میکند، هرم نفسهای مرجان، را روی گلویش حس میکند
– کیه این دختر بچه؟
دندانهایش روی هم کلید میشوند و با خشونت به بازوی زن، چنگ میزند
– داری چه غلطی میکنی مرجان؟ گوش وایسادی؟
زن توی گوشش میخندد…
قصد اغفال پسر کوچک خاندان نیکنام را دارد…
پسر از فرنگ برگشتهشان که سر و گوشش گویا زیادی میجنبد.
– کاری نمیکنم…
با مهارت دستش را روی سینهی لخت مرد جوان میکشد و با سی و چند سال سن، عجیب ماهر است…
– فقط یکم اومدم خستگیت رو در کنم.
اخم کرده از روی صندلی تراس بلند میشود و ناگهانی موهای زن را میان مشتش میگیرد
– تو گوه اضافه خوردی زنک! من با زن شوهردار نمیخوابم.
میگوید و زن را با خشونت هل میدهد…
بوی گند و کثافت از همه جای خانه به مشام میرسد و این زن، فقط گوشهای از لجنزار است….
– از این به بعد پا تو طبقهی سوم گذاشتی زنده زنده توی حیاط همین ویلا دارت میزنم زنیکه…
قدمی سمت زن برمیدارد که ترسیده عقب میکشد
– گمشو بیرون…
مرجان که با کینه عقب میرود، با اخم به تراس اتاقش برمیگردد و دستانش را با خشونت به نزدههای نصب شده میکوبد
– هرزه!
گوشیاش را از روی میز چنگ زده و با برادرش تماس میگیرد…
قبل از صدای کامران، صدای خندههای همسرش به گوشش میرسد و پلکهایش را محکم روی هم میفشارد.
– جانم دادا؟!
– داداش پانیذ اینجا رو کرده جنده خونه، در جریانی؟!
درونش آشوبکده است…
مانند انبار باروتی میماند که چیزی تا ترکیدنش نمانده…
به این فکر نمیکند که کامرا دو سه سالی بزرگتر است…
– میگی چیکار کنم دادا؟! خواهرش اومد پیشت؟
دندانهایش را روی هم میفشارد و فکش سخت میشود…
۱.۴k
۰۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.