.
.
اینجا زنی همیشه تنهاست...
که در کنج اسارتش...
سالهاست بیهوده نفس میکشد....
بیهوده انتظار میکشد...
بیهوده شعر می سراید...
وبیهوده می بافد گیسوانش را...
برای مردی که هرگز باز نمی گردد...
اینجا زنی همیشه تنهاست....
آرزویش این است که کاش کور می بود...
تا تو نزدیکش می آمدی و دستش را می گرفتی...
نه مثل حالا...که چشمانش تنها جای خالی ات را می بیند...
اینجا زنی همیشه تنهاست...
در همان خانه ی مشترک...
نشانی اش عوض نشده...
هنوز در همان خانه است...
فقط...دیگر... زندگی نمی کند!...
اینجا زنی همیشه تنهاست...
که برای تو می نویسد...
از دلتنگی هایش...
از گریه های شبانه اش...
اما...
روزی می رسد که دیگر نمی نویسد...نمی سراید...نمی گرید...
روزی می رود و پشت خواهد کرد به تمامی تپش های این دقایق....
دل خواهد کند...
بی تو خواهد زیست...
گوش خواهد سپرد...
فریاد خواهد شد...
مهربان نخواهد بود...
دل نخواهد سپرد...
و آرامتر که شد...
بی تو خواهد مرد ...
اینجا زنی همیشه تنهاست...
که در کنج اسارتش...
سالهاست بیهوده نفس میکشد....
بیهوده انتظار میکشد...
بیهوده شعر می سراید...
وبیهوده می بافد گیسوانش را...
برای مردی که هرگز باز نمی گردد...
اینجا زنی همیشه تنهاست....
آرزویش این است که کاش کور می بود...
تا تو نزدیکش می آمدی و دستش را می گرفتی...
نه مثل حالا...که چشمانش تنها جای خالی ات را می بیند...
اینجا زنی همیشه تنهاست...
در همان خانه ی مشترک...
نشانی اش عوض نشده...
هنوز در همان خانه است...
فقط...دیگر... زندگی نمی کند!...
اینجا زنی همیشه تنهاست...
که برای تو می نویسد...
از دلتنگی هایش...
از گریه های شبانه اش...
اما...
روزی می رسد که دیگر نمی نویسد...نمی سراید...نمی گرید...
روزی می رود و پشت خواهد کرد به تمامی تپش های این دقایق....
دل خواهد کند...
بی تو خواهد زیست...
گوش خواهد سپرد...
فریاد خواهد شد...
مهربان نخواهد بود...
دل نخواهد سپرد...
و آرامتر که شد...
بی تو خواهد مرد ...
۴.۰k
۲۲ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.