پارت ۱۱
ارث پدری اش را توشه آینده من و ترلان کرد . و حال من نه به دنبال ارث پدری، مادرم امده ام که به دنبال سرپناهی امن آمده ام .
آمده ام که دور از چشم مهبد بچه ام را به دنیا بیاورم .
امدهام تا داغ خودم و دخترم را به دل پدر خیانتکارش بگذارم .
مادرم با خیانت های مدام پدرم کنار می آمد ولی من نمی خواهم ادامه دهند راه او باشم .
ازدواج با بُشرا خیانتی بود به من . به دلم به عشقی که نسبت به او داشتم .
به دستور خاله پامچال مستخدم خانه یکی از اتاق ها را برایم اماده می کند . اتاق راحتی است . مستر است . ولی چشمم را نمی گیرد.
روی تشک تخت می نشینم . به صفحه گوشی موبایلم خیره میشوم بیش از صد تماس از دست رفته دارم .
مهبد در صدر جدول است . مادرم . پدرم . ترلان .
پیام های زیادی از مهبد دارم . سین می زنم اما جواب نمی دهم می خواهم بداند که می بینم و بی جواب نگهش می دارم .
آخرین پیامش این است :
– منو سگم نکن توکا جواب بده .
همان لحظه هم بود که گوشی میان دستم لرزید و نام مهبد بر صفحه افتاد
شاید جنون آمیز به نظر برسد ولی رد تماس نمی زنم تماس را برقرار می کنم .
شاید هم احمقانه به نظر برسد برای شنیدن صدایش بی اندازه دلتنگم .
انتظار دارم بر سرم فریاد بکشد ولی بغض است که به حنجره او و گوش های من تازیانه می زند .
– بی انصاف نبودی توکا .
سکوت می کنم . بغضم می خواهد خفه ام کند .
می گوید :
– کجایی ؟ بگو نوکرتم به مولا میام دنبالت .
اشکم می چکد :
– مبارکه شاهداماد .
– منو سگم نکن توکا بگو کجایی بیام دنبالت .
اه می کشم . سینه. ام درد می کند از حجم اندوه . از حجم دلتنگی .
به زحمت روی تخت دراز می کشم صدای خش برداشته اش سوهان دلم میشود .
– مگه با تو نیستم ؟
– گفته بودم عقدش کنی داغ خودم و بچمو به دلت می ذارم مهبد .
طاق باز دراز می کشم . نمی توانم به پهلو بخوابم دست روی شکمم می گذارم دخترکم بازیگوش است .
ورجه ورجه می کند . از همین حالا شیطنت دارد عین پدرش شر و شور است.
– لاکردار صوریه می فهمی ؟ صوریه ! هیچی بین من و اون نیست .
– برام مهم نیست .
دروغ می گفتم مهم بود . خیلی هم مهم بود از فکر اینکه تن آن زن را به اغوش بکشد .
از فکر اینکه بشرا سر روی بازوی سنگی اش بگذارد خواب و خوراک نداشتم .
از فکر اینکه روی پیشانی و لب های او هم عین من با لبانش داغ بگذارد . معده ام در هم می پیچید .
– بگو کجایی بیام دنبالت .
گوشی را می اندازم .کار از تهوع می گذرد . از تصور اینکه مهبد من . مرد من زنی دیگر را به آغوش بکشد می خواهم دل و روده ام را باهم بالا بیاورم .
در سرویس بهداشتی عق میزنم . دلم سبک نمی شود . از اندوهم کم نمی شود . حالم هم حتی بهتر نمی شود .
آمده ام که دور از چشم مهبد بچه ام را به دنیا بیاورم .
امدهام تا داغ خودم و دخترم را به دل پدر خیانتکارش بگذارم .
مادرم با خیانت های مدام پدرم کنار می آمد ولی من نمی خواهم ادامه دهند راه او باشم .
ازدواج با بُشرا خیانتی بود به من . به دلم به عشقی که نسبت به او داشتم .
به دستور خاله پامچال مستخدم خانه یکی از اتاق ها را برایم اماده می کند . اتاق راحتی است . مستر است . ولی چشمم را نمی گیرد.
روی تشک تخت می نشینم . به صفحه گوشی موبایلم خیره میشوم بیش از صد تماس از دست رفته دارم .
مهبد در صدر جدول است . مادرم . پدرم . ترلان .
پیام های زیادی از مهبد دارم . سین می زنم اما جواب نمی دهم می خواهم بداند که می بینم و بی جواب نگهش می دارم .
آخرین پیامش این است :
– منو سگم نکن توکا جواب بده .
همان لحظه هم بود که گوشی میان دستم لرزید و نام مهبد بر صفحه افتاد
شاید جنون آمیز به نظر برسد ولی رد تماس نمی زنم تماس را برقرار می کنم .
شاید هم احمقانه به نظر برسد برای شنیدن صدایش بی اندازه دلتنگم .
انتظار دارم بر سرم فریاد بکشد ولی بغض است که به حنجره او و گوش های من تازیانه می زند .
– بی انصاف نبودی توکا .
سکوت می کنم . بغضم می خواهد خفه ام کند .
می گوید :
– کجایی ؟ بگو نوکرتم به مولا میام دنبالت .
اشکم می چکد :
– مبارکه شاهداماد .
– منو سگم نکن توکا بگو کجایی بیام دنبالت .
اه می کشم . سینه. ام درد می کند از حجم اندوه . از حجم دلتنگی .
به زحمت روی تخت دراز می کشم صدای خش برداشته اش سوهان دلم میشود .
– مگه با تو نیستم ؟
– گفته بودم عقدش کنی داغ خودم و بچمو به دلت می ذارم مهبد .
طاق باز دراز می کشم . نمی توانم به پهلو بخوابم دست روی شکمم می گذارم دخترکم بازیگوش است .
ورجه ورجه می کند . از همین حالا شیطنت دارد عین پدرش شر و شور است.
– لاکردار صوریه می فهمی ؟ صوریه ! هیچی بین من و اون نیست .
– برام مهم نیست .
دروغ می گفتم مهم بود . خیلی هم مهم بود از فکر اینکه تن آن زن را به اغوش بکشد .
از فکر اینکه بشرا سر روی بازوی سنگی اش بگذارد خواب و خوراک نداشتم .
از فکر اینکه روی پیشانی و لب های او هم عین من با لبانش داغ بگذارد . معده ام در هم می پیچید .
– بگو کجایی بیام دنبالت .
گوشی را می اندازم .کار از تهوع می گذرد . از تصور اینکه مهبد من . مرد من زنی دیگر را به آغوش بکشد می خواهم دل و روده ام را باهم بالا بیاورم .
در سرویس بهداشتی عق میزنم . دلم سبک نمی شود . از اندوهم کم نمی شود . حالم هم حتی بهتر نمی شود .
۳.۰k
۱۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.