من باتو به شبام پناه برده بودم میدونی این یعنی چی؟

من باتو به شبام پناه برده بودم میدونی این یعنی چی؟
یعنی که وقتی داشتم تو تنهایی خودم بین روز و شبام پرسه میزدم یهو تو رو دیدم روت حساب باز کردم.
از هم خوشمون اومده بود، اما نگاهمون به هم پر از تفاوت بود.
من عاشق اونی بودم که داشتم میشناختمش، تو عاشق اونی بودی که شناخته بودیش.
یعنی با هر دعوا من بیشتر اخلاقات دستم می اومد و سعی میکردم آروم ترت کنم، تو با هر دعوا فکر میکردی اونی که میخواستی و فکر میکردی من نبودم.
و این یعنی شروع جدایی ، شروع یه رابطه فرسایشی.
نتیجه ش چیشد؟
منی که از تلاش واسه نگه داشتن عشقم که بهش شناخت داشتم خسته شده و تویی که حالا منو شناختی و همه چیو کنسل کردی و یه آدم جدید!
من عاشقت شدم اونم تو این روزا که هیچکس عاشق هیچکس نمیشه؛
تو ازم خسته شدی چون این روزا همه از هم زود خسته میشن.
واسه همینه که تو دورت شلوغه و من اینجا تو این تنهایی گیر کردم.
من عاشقت شدم و تنهام کردی.
تو تمرینم کردی و حالا خیلی راحت نفر بعدی...