پارت فصل

#پارت ۱_فصل ۱
دنیایی هست به اسم دنیای مردگان
من اسمش رو میزارم حیات وحش.پایین شهر ها...کوچه پس کوچه های لس آنجلس اونجا رو تشکیل میدن...
آدم های اطراف...خالی از احساساتن...
اون هایی که دلخوشی رو نچشیدن...برای همین هم غم براشون معنی نداره...اونایی که برای زندگی میجنگن .اونایی که امید دارن...و اونایی که..ندارن
اسم من مین یونگیه...شاید جزو دسته دوم آدم ها بحساب بیام...بچه که بودم بخاطر شورش های کره به اینجا فرستاده شدم...هر چند اون شورش ها بین آدم های خاصی بود...که من نه ساله هم بین اونها گیر افتادم...جنگی بین حیات وحش کره
اونا فکر میکردن اگه بچه ها رو از جنگ دور نگه دارن شاید در امانن...شاید بصورت قاچاق به اینجا اومده باشیم...چون هیچ ویزایی برامون مهر خورده نشده.
ما سگ های فراری هستیم!
به شخصه معتقدم سرنوشت من نفرین شدست...سرنوشتی که قبلا مهر خورده و تو کاری از دستت بر نمیاد...پس دلیلی نمیبینم براش بجنگم...
فقط میشینم و این ظلمو در حق بچه هایی میبینم که تقصیر خودشون نیست بدن...
اینها برام معنی دارن...معنی ای که تو کلمه(هیچ)خلاصه میشه...وقتی هیچ نیستم...نمیتونم عصبی بشم...نمیتونم خوشحال باشم...نمیتونم غصه بخورم...ولی دنیا اونقدر ظالمه که حتی هیچ ها هم خشمگین میشن...پرخاشگر...و ترسناک جوری که خودشون هم خودشونو نمیشناسن...این دنیای ماست.دنیای سگ های لس آنجلس...

نظرتون خیلی واسم مهمه پس حتما نظر بدین