عضو هشتم

عضو هشتم

( تا ابد به یادم موند)
پارت ششم


نامجون: پاشو بریم
دستشو سمتم دراز کرد بلند شدم و رفتیم سوار ماشین شدیم
.
.
با صدای جارو برقی از خواب بیدار شدم( مدل بیدار شدن من روز های جمعه )
نامجون: ب.. ببخشید بیدارت کردم .. اینجاها کثیف بود گفتم یکم تمیز کنم
ات: کی اومدیم اینجا؟ مگه خونه شما نبودیم ؟
نامجون: خودت دیشب گفتی بیارمت
ات: یادم نیست
نامجون : اشکال نداره حتما داشتی تو خواب حرف میزدی 😂
یه نگاهی به اتاقم انداختم
همش صحنه ها از جلو چشمم مثل یه فیلم رد میشد
نامجون: راستی گوشیت چندباری زنگ خورد
گوشی رو از بغل میز برداشتم که دیدم خواهرم چندین بار زنگ زده
رمزو زدم و وقتی گوشی باز شد زنگش زدم
سورن : الو
ات:سلام
سورن: سلام و زهرمار کدوم گوری هستی چرا جواب تلفن نمیدی (بلند)
ات: ب..ببخشید
سورن: شایعاتو شنیدم می‌خواستم ببینم حالت خوبه یا نه
ات: آره خوبم
سورن: غلط کردی قشنگ از صدات معلومه..امشب بلیط دارم برای کره ادرستو برام بفرست
ات: لازم نیست بخاطر من بیای
سورن: به‌خاطر تو نیست خودم می‌خوام بیام مسافرت کنم
ات: باشه بیا برات ادرسو می‌فرستم
سورن: مواظب خودت باش .. خداحافظ
ات: خداحافظ
نامجون: کسی داره میاد ؟
ات: خواهرمه ....ممنون که بودی میتونی بری
نامجون: نه هستم
ات: نگران نباش بلایی سر خودم نمیارم چون اون دوتا اصلا ارزششو ندارن پس می‌تونی با خیال راحت بری
نامجون: الان داری بیرونم می‌کنی ؟
ات: فقط می‌خوام یکم تنها باشم البته زیادم تنها نیستم خواهرم شب میاد کره
نامجون: باشه عزیزم هرجور راحتی ..اگه کاری داشتی زنگم بزن
ات: باشه مرسی