وقتی مافیا بود

وقتی مافیا بود

+آها
اجوما: آقا شام حاضره
_ممنون، خوب بریم شام بخوریم بچه ها
꧁سر میز شام꧂
¥هانا راستی تو چیکار میکنی
+من....
_اون فعلاً کار خاصی نمیکنه داره تمرین تیر اندازی میکنه یواش یواش میخوام پیش برم
¥جیمین😡
_خوب چیه.... مگه بده
¥جیمین واقعاً نمیفهمم چرا به خاطر کار های خودت داری یه دختر 24 ساله رو درگیر میکنی
_تو کار من دخالت نکن
¥این فقط کار وو نیست داری یه دختر بیگناه رو درگیر میکنی
@هی بچه اا الان وقو دعوا نیست
¥پس کی وقتشه بابا من وقتی بچه بودم به این بچه گفتم یه مورچه رو بکش این دل نداشت به مورچه دست بزنه و بکشتش بعد تو میخوای
+بسه امشبو کوفتم نکنین
¥اما😡.....
+میشه این بحث ها رو بزارین یا روز دیگهـ
¥باشه
꧁بعد از شام꧂
هانا ویو
بعد از شام یکم نشستیم و باهم حرف زدیم ولی جیمین و جونگکوک خیلی باهم حرف نزدن که...
¥خیلی خوب من خیلی خستم.... میشه اتاقمو بهم نشون بدین
@البته
بعد از اینکه مطمئن شدم که رفتن رومو سمت جیمین کردم
+جیمین میشه انقدر باهم کلکل نکنین حالمو بد کردین
_....
+جیمین با تو عم
_به من چه اون پرید بهم
+در هر صورت تو مهمانداری پس تو باید مراعات کنی اونم کار اشتباهی کرد میرم باهاش حرف بزنم
_برو... ولی خیلی زود باهم گرم گرفتین
+من اونو خیلی وقته میشناسم پس این رفتار منو اون عادیه آقای پارک
_هه😒
رفتم به سمت اتاق جونگکوک
تق تق (تقو تق در زدم دست پر اومدم)
+اجازه هست
¥البته
+ممنون... پس تهیونگ کو
¥رفت تو اتاقش
+هوم... راستش
¥دلیل رفتار من اینه که من میدونم تو نمیخوای این کار رو انجام بدی و اونه که داره تو رو مجبور میکنه
¥بیخیال... راستی تو اینجا چیکار میکنی چطوری از خونه جیمین سر در اوردی نکنه با جیمین تو رابطه ای😉
بالشتی که کنارم بود رو گرفتم و پرت کردم سمتش که صاف خورد تو صورتش
+نه خیر.... داستانش طولانیه
¥🥺 جذابیت صورتمو از بین بردی 😭
+خیلی خوب بابا فکر کنن خسته باشی خوب من میرم تو هم بخواب شب بخیر
¥شب بخیر



هنوز تموم نشده