تو یه اتاقم بودیم منو یورا(تنها دوست ا.ت) داشتیم باهم صحب

تو یه اتاقم بودیم منو یورا(تنها دوست ا.ت) داشتیم باهم صحبت میکردیم و یهو یادم افتاد که موهام رو شونه کنم
جیهوپ ویو
امروز میخواستم برم پرورشگاه و برای یونگی یه دختر بگیرم تا بتونه درمانش کنه از بورام(همسرش) خدافظی کردم و رفتم سمت پرورشگاه وقتی رسیدم داخل به مدیر پرورشگاه خانم چوی سلام دادم
خانم چوی. سلام اقای جانگ
هوپ. من یه دختر ۱۵ بین ۱۹ میخوام
خانم چوی. همراه من بیاین
همراه خانم چوی رفتم و رسیدم به یه اتاق
خانم چوی. این سه تا هستن
هوپ. من یه دختر شیطون میخوام
خانم چوی. خب پس انتخواب مهمی کردین ا.ت گزیینه خوبی هست
هوپ. خیلی خب ا.ت بیا اینجا
ا.ت. ولی من نمیخوام یورا رو تنها بزارم(ناراحت)
یورا. یااا دختر باز همدیگرو میبینیم
ا.ت ویو
ا.ت. قل؟
یورا. قل
یورا رو بقل کردم و وسایلم رو جمع کردم و رفتم پیش اون اقای مو قهوه ای و رفتیم تو ماشین نشستیم
هوپ. من جانگ هوسوکم میتونی جیهوپ صدام کنی(لبخند)
معلوم بود خیلی مهربون بود
ا.ت. من الان باید پیشه شما زندگی کنم
هوپ. نه من تورو میبرم پیشه داداشم البته دوستمه ولی خب این داداشمه
ا.ت. اها
هوپ. چه اهنگی دوست داری؟
ا.ت. رپ
هوپ. اتفاقا داداشم عاشق رپه
ا.ت. خوبه
هوپ. پس بزن بریم
یهو اهنگ گذاشت و تو ماشین باهم میخوندیم خیلی خوش گذشته بود‌
هوپ. تو این اهنگ رو حفظی؟
ا.ت. اره اهنگ مورده علاقمه.
و...
این داستان ادامه دارد