part 15

part 15



ات:زن عمو ترو خدا منو قایمم کن که عموم نبینتم
ز/ت:به من رپتی نداره گمشو از هر جایی برو همونجا
ات:تروخدا
ع/ت:تو اینجا چیکار میکنی اونم با این سرو وعض
ات:عمو(با صدا لرزون)
ع/ت:زود برو تو مگرنه جلویه همیه آدما ابرومو میبری
همه رفتم تویه حیاط
ات:عمو..
حرفمو‌کامل نکرده بودم که با سیلی که بهم زد اوفتادم زمین
ع/ت:دختره ... اوف چیکار کردی که روزه اول عروسی انداختت بیرون
ات:بخدا من کاری نکروم (بغض)
ز/ت:دروغ میگه شاید دختری نداشت
ات:الکی دروغ نگو(داد)
ع/ت: تو آبرو منو بردی
اومد نزدیگم و موهامو تویه دستاش گرفت و کشید
ات:ولم کن درد اومد (با گریه میگفت)
ع/ت:چرا از خونه بیرونت کردن هابگو(با داد)
ات:من هیچی نمیدونم
وقتی اینجوری گفتم موهامو ول کرد و بلند شد
ات: بخدا من از هیچی خبر ندارم(گریه شدید) عهه بسه دیگه بجایه اینکه کتکم بزنی نمیپرسی که حالت خوبه یا نه خیلی ظالمی من انقدر بد بختم که حتا کسیو‌ نداشتم که حالمو بپورسه
وقتی حرف میزدم همش زن همو با چشماش میگفت که ساکت شم اما من دیگه چیزی برایه از دست دادن ندارم
وقتی حرفم تموم شد عموم به لگتی که تویه شکمم زد دیگه چشمام سیاه رفت
یونگی:چخبره چیکار میکنی
زود رفتم سمته ات

ادامه دارد