اتیش عشق❤️

اتیش عشق❤️
پارت:۵
ا/ت:بعد از اینک کوک گوشیو قط کرد رفتم دوش گرفتم اومدم بیرون تو آینه نگاهی به خودم انداختم واووو من چقد خوشگلم و یکم اصکل بازی درآوردم و حاضر شدم

خ ا/ت:خانم بیاین صبحانه حاضر است

ا/ت :بله میتونی بری الان میام

م ا/ت : صبح بخیر دخترم

ا/ت:صبح تو هم بخیر مامانی

م ا/ت : بیا اینجا بشین کنارم

ا/ت:یعنی چیزی میخاد ازم ک منو میگه اینجا بشین تو فکرش نشستم

م ا/ت : دخترم من میخوام یچیزی بهت بگم

ا/ت: بله مامان شروع کن (وایی یعنی چی میخاد بگه)

م ا/ت :خب راستشو بخای من یه مشکل کوچولو تو بدنم دارم

ا/ت : م...ما...مان ..چ..چی داری میگی

م ا/ت : ببین ا/ت من سعی کردم درمان بشم اما موفق آمیز نبود

ا/ت: ..ی..یعنی چی ....چ..چجوری مامان این حرفارو نزن...هق...هق

م ا/ت : ببخشید دخترم اما من تا یه هفته دیگه زنده نیستم و پدرت از این قضیه خبر داره

ا/ت : مگه میشه مامان یعنی چی...هق..هق من میبرمت پیش بهترین دکترا

م ا/ت: فک میکنی بابات نبرد هفته قبل با بابات رفته بودیم مسافرت ولی ما نرفتیم مسافرت ما رفتیم پیش دکتر

ا/ت: مامان خدای من یعنی چی من نمیتونم بدون تو زندگی کنم..هق ...هق

م ا/ت : برای همین میخام یه غذیه ای رو بهت بگم برای ک احساس تنهایی منو نکنی

ا/ت : هیچکی جای تو رو پر نمیکنه مامانی...هق...هق