وانشات"عاشق بودن جرم نیست"

وانشات"عاشق بودن جرم نیست"
pt: 7
یونیفورممو پوشیدم کفشمو پام کردم موهامو یکم شونه زدم کیفمو برداشتمو رفتم پایین خواستم برم بیرون که تهیونگ جلوم رو گرفت
تهیونگ: کجا با این عجله
ا.ت: میرم دانشگاه
*ویو تهیونگ*
روی کاناپه نشسته بودم منتظر ا.ت بودم که صدای در اومد
ا.ت داشت میرفت بیرون رفتم جلوش رو گرفتم
وقتی که دیدمش انقدر کیوت شده بود که نگم
تهیونگ: برسونمت
ا.ت: نمیخواد دوس دارم خودم برم*غر الکی
تهیونگ: بیبی جون تو باید با من بیای*داد
ا.ت: ب.. باشه
مجبور سوار ماشین شدم اومد کنارم نشستو بهم چسبید
تهیونگ: بیبی استرس داری
ا.ت: نچ
تهیونگ: پس چرا رنگت سفید شده
ا.ت: خب راستش اره میترسم همه مث پارسال اذیتم کنن
تهیونگ: تا با منی از هیچی نترس
بغلم کردم منم محکم بغلش کردم بغلش چه گرمو نرم بود
تهیونگ: بهتری
ا.ت: اره مرسی که بغلم کردی واقعا احتیاج بود*حالت کیوت
تهیونگ: خواهش میکنم
با حالت کیوت حرف میزید خیلی خوشکل بود دل میخواست ببوسمش


بعد از حرفامون منو بوسید



(نویسنده: هردوتاشون خیلی لوس شدن نه.)



بلاخره رسیدیم من زود تر از تهیونگ از ماشین پیاده شدم بعد من تهیونگ اومد

همه دخترا: وااای چه جذاب
به حرفشون گوش ندادم رفتم سر کلاسم بعد من تهیونگ اومد
من خودمو میکشم چرااا اون تو کلاس منهههههههه
بعد اون یه دختر اومد
اومد کنار من نشست
دختر: سلام با من دوست میشی
ا.ت: اره
دختر: من کیم جو هستم میتونی کیم صدام کنی
ا.ت: منم ا.ت هستم خشم
کیم: منم همینطور
کنارم نشست داشتیم با هم حرف میزدیم که چشمم به تهیونگ خورد
داشت با یه دختر حرف میزد اعصابم حسابی خورد شد
کیم: ا.ت... ا.ت
ا.ت: هااا
کیم: کجایی دختی
که استاد اومد تو هممون برای احترام بلند شدیمو تعظیم کردیم و بعد نشستیم
استاد: سلام من استاد شما خانم مین هو هستم
همه کلاس: سلام خانم مین هو
بعد یه ساعت زنگ خورد با کیم رفتیم نهارمون رو بخوریم
کیم: ا.ت من میرم دستشویی الان میام
ا.ت: باشه
بعد از کیم جو تهیونگ اومد
ا.ت: چه عجب آقای تهیونگ
تهیونگ: چرا اینطوری حرف میزنی*عصبانیت
ا.ت: آروم باش آروم چته
تهیونگ: هیچی
ا.ت: با اون دختره رل زدی اره*با بغض
تهیونگ: چی داری میگی ا.ت حالت خوبه
ا.ت: دیدم که دستش رو گرفته بودی
تهیونگ: نخیرم من از اون بدم میاد
ا.ت: با این حرفات بچه ها رو خر کن
فرار کردم سمت دستشویی
تهیونگ: ا.ت... ا.ت*داد
دوید دنبالم ولی سریع رفتم تو دستشویی نتونستم خودمو بگیرم اشکام سرازیر شد
کیم: ا.ت خوبی
ا.ت: نخیرم اصن خوب نیستم
کیم: چیشده
ا.ت: دم در هتل بودم که.........................(گایز داره تعریف میکنع)
کیم: چیشد؟؟
ا.ت: فک کنم عاشقش شدم
کیم: خب بهش بگو
ا.ت: نمیتونم میترسم اون عاشقم نباشه
کیم: نترس
ا.ت: باشه فعلا بریم نهارمون رو بخوریم

بعد چند ساعت دیگه کلاس تموم شد وسایلمو جمع کردمو از کلاس رفتم بیرون
ا.ت: خدافز کیم
کیم: خدافز ا.ت فردا میبینمت
از مدرسه خارج شدم همش به اون صحنه فک میکردم که دوباره اشکام سرازیر شد

اخه چرا خدایا چرا من هققققق
تهیونگ: ا.ت.... ا.ت*داد
تهیونگ صدام میزد اشکام پاک کردمو وایسادم
تهیونگ: بیا بریم سوار ماشین بشیم
ا.ت: نمیام*با بغض
تهیونگ: چرا گریه میکنی من که بهت گفتم رلم نیست
ا.ت: اونی که فکر میکنی منم خودتی*گریه
تهیونگ: ا.ت آروم باش
وقتی که گریه میکرد عین بچه کوچولو ها میشد قلبم واسش داره میزنه بیرون باید بهش بگم چه حسی بهش دارم حلقه ای که خریده بودم تو جیبم بود درش آوردم جلوی ا.ت زانو زدمو جعبه رو باز کردم
تهیونگ: ا.ت من دوست دارم باهام ازدواج میکنی
ا.ت: منم دوست دارم اندازه ی دنیا،، آره*گریه
حلقه رو دست ا.ت کردم بعد بلند شدمو بوسیدمش





ادامه دارد
آهنگ بخونید
ای عاشق تر از پریا تنها تو کوچه نریا بچه های محل دزدن عشق منو میدزدن