درخواستی

#درخواستی
#چندپارتی
« وقتی باهات کات کرد و میفهمی ازش بارداری»
pاخر.
_ حالش چطوره
دکی: حالشون خوبه فقط با وجود بچه بهشون فشار وارد شده و بیهوش شدن
_ ب..بچه؟!!«تعجب»
دکی: نمیدونستین. خانم باردارن
_ واقعا«ذوق»
دکی: بله من دیگه میرم مشکلی پیش اومد صدام کنید
_ ممنون
_« وارد اتاق شدم و نشستم سر صندلی دست رونا رو گرفتم»
_ ببخشید که ولت کردم اونم وقتی حامله بودی
نباید حرفای اونو باور میکردم تو ارزش مندترین کسی هستی که تو زندگیم دارم
_کاش منو نی بخشیدی تا باهم بچمون رو بزرگ کنیم
باهام راه رفتن حرف زدنش رو میبینیم
_ رونای من لطفا منو ببخش باشه ازم متنفر نباش باشه «همه حرفاش با گریست»
+« تموم مدت بیدار بودم و تک تک حرفای تو گوش میدادم
من هنوزم دوسش دارم نمیتونم رهاش کنم »
+ ته...
_ رونا بیدار شدی«لبخند هنگامی که اشکاش دارن میریزن»
+ من اصلا خواب نبودم « اشکای ته رو پاک کرد»
_ ینی تموم حر....
+ اره همشونو شنیدم بیا باهم بچمون رو بزرگ کنیم
_ جدی داری میگی «ذوق»
+ اره بابا خرسی «لبخند
_ ممنونم عشقم« بغلش کرد»

خلاصه دیگه برگشتم پیش هم و به زندگی فوق العاده رو کنار هم ساختن 💖

ببخشید دیر شد امیدوارم خوشتون اومده باشه 🤗

#فیک
#سناریو
#بی_تی_اس
#کیم_تهیونگ
#ممنونم_ازتون🤗