نه قهرمان

نه قهرمان
پارت ۳۲
ویو میا
مشغول خوردن غذا بودم که ملکه گفت :
سوفیا تو با میا دیروز پاساژ بودید
سوفیا : آره چطور
ملکه : عکساتون کل اینترنت پخش شده همه دارند درباره این خبر حرف میزنند نکته عجیبش اینه که اکثر آنها به میا هیت داده اند و همینجوری داره بیشتر میشه
میا : این یه چیز عادی است
ملکه : تو هیت هایی که بهت میدهند برات مهم نیست
میا : نه چرا باید برام مهم باشه
پادشاه : دیشب سوفیا کلی پلاستیک دستش بود ولی تو نه چرا هیچی نخریده بودی
میا : دیشب مزد خرید نکردنم رو خوردم برام کافیه
هیچکس حرفی نزد بعد از چند دقیقه غذایم تمام شد و بلند شدم و رفتم داخل اتاقم به تخت نگاه کردم خونی و کثیف شده بود پس هر چی که کثیف بود و برداشتم و چون حوصله پایین رفتم نداشتم همشو از بین برددم و یکی جدید به وجود آوردم و گذاشتم و تخت و مرتب کردم که یه احساس کردم لباسام خیس شده وای نه لباس رو بالا دادم از شکمم داشت خون میومد حالا چیکار کنم همینجوری که دنبال راه حل بودم یهو در باز شد و ملکه بود سریع لباس رو پایین دادم و با دستم خون رو پنهان کردم ملکه وارد اتاق شد و پست سرش یه دکتر وارد شد خیلی چهره اش آشنا بود نکنه....... اون مایک هست اینجا چیکار می‌کنه خودمو جمع و جور کردم و گفتم :
اینجا چیکار می‌کنید ( بچه ها میا کلا با خانواده سلطنتی سرد حرف میزدند )
ملکه : این دکتر خیلی حرفه ای هست و اومده زخم هایت رو پانسمان کند
میا : دستتون درد نکنه این از دیشب که تا حد مرگ منو زدید نه به الان که دکتر آوردید
ادمین
ملکه با حالت پشیمانی به میا نگاه کرد و رو به مایک گفت :
میتونید کارتون رو انجام دهید
مایک : ممنونم
ملکه از اتاق بیرون رفت که میا سریع پرید بغل مایک و گفت :
خوشحالم دوباره میبیمنت
مایک : منم همینطور خیلی دلم برات تنگ شده بود
میا : چطوری پیدام کردی ؟
مایک : با چی پی اس پیدات کردیم
میا : مگه قطع نبود
مایک : نه فقط خاموشش کرده بودند قطع نبود
میا : خدارو شکر بیا سریع منو از اینجا ببر بیرون
مایک : یه نقشه ای دارم
میا : چه نقشه ای ؟
مایک : بشین اول زخم هایت رو پانسمان کنم بعد مثل آبشار ازت خون می آید
میا به لباس نگاه کرد که پر خون بود گفت :
آره سریع بیا الان از دست میرم ( خنده )
مایک : .....
ادامه دارد