پارت ۲۲
پارت ۲۲
ماسکشو از تو جیبش دراورد
ا.ت:زودباش
در باز شد
به تهیونگ نگاه کردم هوففف ماسکشو زد
دوتا دختر وارد اسانسور شدن
حرفاشونو میشنیدم
-چقدر شبیه تهیونگه
+خیلی شبیهشه
-ببخشید دوستپسرتون هستن؟
ا.ت:بله؟
تهیونگ با بازوش زد بهم
ا.ت:ها؟اره دوست پسرمه
-خیلی شبیه تهیونگه میشناسیش
ارو تو گوشش گفتم
ات:به پای تهیونگ نمیرسه
تهیونگ: شنیدم عزیزم
ا.ت:باور کن
-ولی واقعا شبیهن
رسیدیم به طبقه همکف
-خدافظ
ا.ت:اوهوم خدافظ
دست تهیونگ گرفتم کشیدم به طرف انبارها
تهیونگ: واقعا تهیونگ انقد خوشگله که حتی خودشم به خودش نمیرسه
ا.ت:چی؟
ا.ت:فعلا بیخیال
ا.ت:میدونی الان دقیقا بهشون گفتم تو دوست پسرمی
تهیونگ: خب که چی؟منو که نشناختن
ا.ت:اونا تو همین اپارتمان میشینن میدونی مامانم بفهمه جفت پاهامو قلم میکنه
تهیونگ: من اینطور فکر نمیکنم
ا.ت:فعلا بیخیال بریم دستگاهو بیاریم
تهیونگ: خیلی تاریکه
ا.ت:میدونم
خیلی اروم اروم راه میرفتیم یه لحظه وایستادم
ا.ت:خیلی گاوی چراغ قوه گوشیتو روشن کن
تهیونگ: الان دقیقا بهم گفتی گاو
ا.ت:هیششش صدات میپیچه
تا چراغ قوه گوشیشو روشن کرد یهو یه چیزی پرید رو
ا.ت:(جیغ)
ناخود اگاه خودمو تو بغل تهیونگ فشار دادم
ا.ت:(جیغ)تهیونگ
متقابلا گرفتتم
تهیونگ: گربه بود نترس
ا.ت:گربه؟
از بغلش در اومدم
ا.ت:ببخشید خیلی ترسیدم
تهیونگ: اشکال نداره
چراغ قوه رو گرفت بلاخره انبارو پیدا کردم درو باز کردم
یکم گشتم
ات:پیداش کردم
ا.ت:دسته هاشم هست
تهیونگ: خوبه
_________________
ا.ت:خب شروع کنیم
تهیونگ: ببین تو مبارزه من همیشه برنده ام بعدا دبه نکنی
ا.ت:باختن دوست ندارم
ا.ت:هیسس شروع شد
تهیونگ: من که چیزی نگفتم
ا.ت:___
بازی شروع شد
..
ا.ت:هوووو من بردم
تهیونگ: هنوز یه رانده دیگه مونده
ا.ت:راست میگی
(شروع راند دوم)
..
تهیونگ: هیییی من بردم
ا.ت:ایششش
(راند سوم بخاطره اینکه مساوی شدن)
...
ماسکشو از تو جیبش دراورد
ا.ت:زودباش
در باز شد
به تهیونگ نگاه کردم هوففف ماسکشو زد
دوتا دختر وارد اسانسور شدن
حرفاشونو میشنیدم
-چقدر شبیه تهیونگه
+خیلی شبیهشه
-ببخشید دوستپسرتون هستن؟
ا.ت:بله؟
تهیونگ با بازوش زد بهم
ا.ت:ها؟اره دوست پسرمه
-خیلی شبیه تهیونگه میشناسیش
ارو تو گوشش گفتم
ات:به پای تهیونگ نمیرسه
تهیونگ: شنیدم عزیزم
ا.ت:باور کن
-ولی واقعا شبیهن
رسیدیم به طبقه همکف
-خدافظ
ا.ت:اوهوم خدافظ
دست تهیونگ گرفتم کشیدم به طرف انبارها
تهیونگ: واقعا تهیونگ انقد خوشگله که حتی خودشم به خودش نمیرسه
ا.ت:چی؟
ا.ت:فعلا بیخیال
ا.ت:میدونی الان دقیقا بهشون گفتم تو دوست پسرمی
تهیونگ: خب که چی؟منو که نشناختن
ا.ت:اونا تو همین اپارتمان میشینن میدونی مامانم بفهمه جفت پاهامو قلم میکنه
تهیونگ: من اینطور فکر نمیکنم
ا.ت:فعلا بیخیال بریم دستگاهو بیاریم
تهیونگ: خیلی تاریکه
ا.ت:میدونم
خیلی اروم اروم راه میرفتیم یه لحظه وایستادم
ا.ت:خیلی گاوی چراغ قوه گوشیتو روشن کن
تهیونگ: الان دقیقا بهم گفتی گاو
ا.ت:هیششش صدات میپیچه
تا چراغ قوه گوشیشو روشن کرد یهو یه چیزی پرید رو
ا.ت:(جیغ)
ناخود اگاه خودمو تو بغل تهیونگ فشار دادم
ا.ت:(جیغ)تهیونگ
متقابلا گرفتتم
تهیونگ: گربه بود نترس
ا.ت:گربه؟
از بغلش در اومدم
ا.ت:ببخشید خیلی ترسیدم
تهیونگ: اشکال نداره
چراغ قوه رو گرفت بلاخره انبارو پیدا کردم درو باز کردم
یکم گشتم
ات:پیداش کردم
ا.ت:دسته هاشم هست
تهیونگ: خوبه
_________________
ا.ت:خب شروع کنیم
تهیونگ: ببین تو مبارزه من همیشه برنده ام بعدا دبه نکنی
ا.ت:باختن دوست ندارم
ا.ت:هیسس شروع شد
تهیونگ: من که چیزی نگفتم
ا.ت:___
بازی شروع شد
..
ا.ت:هوووو من بردم
تهیونگ: هنوز یه رانده دیگه مونده
ا.ت:راست میگی
(شروع راند دوم)
..
تهیونگ: هیییی من بردم
ا.ت:ایششش
(راند سوم بخاطره اینکه مساوی شدن)
...
۳.۶k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.