love in hate

✯love in hate✯
پارت۴۴
۶روز بعد"
مثل همیشه پاشدم و دیدم تهیونگ نیست...۶روزه نیستش..نیومده مدرسه..خونه هم نرفته فردا امتحانای پایانی شرو میشن.. امروز ساعت۵ میریم مدرسه گانگنام واسه امتحان ریاضی ...پاشدم دوش گرفتم لباس فرممو پوشیدم و رفتم کتابخونه بچه های کلاس دیگه مثل قبل اذیت نمیکردن..مخصوصا لیا دیگه نزدیکمم نمیشه...بالاخره رسیدم..رفتم داخل و کتاب ریاضی ور داشتم مسئله هاشو حل کنم..نشستم روی میز که میلی اومد پیشم..
$روزه اخری نشستی میخونی؟پاشو بریم بگردیم خوب
+باید بخونم ببخشید نمیتونم بیام
$چه مرگت شده از وقتی از اردوگاه برگشتیم لال شدی فقط درس میخونی
+چه ربطی داره
۱۰مین بعد"
$بسه دیگهه
$بابا چرا انقد میخونیی
$حداقل یه کلمه حرف بزن نیم ساعته بات حرف میزنم لالی
+اینجا کتابخونس داد نزن
$عه چه جالب فک کردم بیمارستانه
+ *چپ نگاش میکنه
$راستی شنیدی میگن تهیونگ توی جنگل جا مونده؟
+جنگل؟؟
$چه عجب دهنت وا شد
+جواب منو بده
$ایش..میگن تهیونگ تو جنگل جا مونده از گروه جیمین بیشتر در موردش میدونه لیا هم میگه ۶روزه نیستش بعضی از بچه ها میگن توی جنگل اتفاقی واسش افتاده چون تهیونگ یه کلاسم از دست نمیداد چه برسه به ازمونای میانی ..به نظرم توی جنگل خرسی گرگی چیزی بهش حمله کرده یا از گشنگی مر..
+خفه اون نمرده
$منطقی باش ۶روزه نیستش
+این که دلیل نمیشه..انسان میتونه بدون غذا ۳هفته بدون اب ۳روز بدون اکسیژن ۳ دیقه بدون پناه گاه....
$چیشد لال شدی داشتی میگفتی..خودتم میگی بدون اب ۳روز
+رودخونه هست تو جنگل
$باشه حالا بگیم ۶روزه غذا نخورده اکسیژنم که هست تو جنگل البته اگه تو جنگل باشه
+منظورت چیه
$ممکنه یکی دزدیده باشش
+انقد نفوذ بد نزن
$اونم هیچی بدون پناه گاه اونم توی جنگل ۳ساعت ..کجاا دارم حرف میزنمم