زندگی رویاییپارت

زندگی رویایی:پارت ۳۹
ادامه ویو کوک:
ا.ت خستش شد و امد کنارم نشست و از شامپانی ۸۰ درصدی من خورد
بهش نگاه کردم که گفت
+چیزی شده...
-نه ...جسرات نباشه ازت اینو میپرسم
+نه نه اینجوری نگید هرچی خواستید بپرسید
-امم...پارک جیمین چیزیت میشه
+اره اوپام می‌شده
شک شدم
+چرا چیزی شده ... اونو از کجا می‌شناسید
-ما تو دانشگاه بهترین دوستای هم بودیم تا الان...چون فایلت برام آشنا بود پرسیدم
+میگم منم میتونم ازت سوال بپرسم(کیوت..مست شده)
دلم..‌دلم چرا اینجوری میشه امکان نداره
-بپرس
+تو خیلی خوشکلی..جذابی.‌‌‌دوس دختر داری
-نه..البته داشتم بخاطر هوس باهاش رفتم تو رابطه ولی منم مثل تو دنبال عشق واقعیم
+تو..تو حرفای منو خواهرت رو شندی
-خوو پیش گوشم داشتید حرف میزدید
+اهاا..یه سوال دیگه چند سالته؟؟
-۲۳تو چی
(بچه ها این فلش بک به سه سال پیشه...که کوک ۲۳ و ا‌ت ۱۷ ولی اگه به الان برگردیم کوک ۲۶ و ا.ت ۲۰ سالشه گفتم که قاطی نکنید)
+من ۱۷ سالمه
باورم نمیشه اصلا بهش نمیخوره...ولی فک نمیکنم جیمین خبر داره خواهرش اینجان...
داشت نزدیکم میشد ..قلبم تند تند میزد...اند نزدیک و تا آمد لباش و رو لبام بزاره کشیده شد به کسی که کشیدش نگاه کردم همون پسره فلکس نم فلیکس بود و رو سر ا.ت داد زد
¿معلومه هس داری چکار میکنی.‌هااا مگه تو راه بهت نگفتم نزدیک هیچ پسری نشووو(داد)
تا آمدم. یه چی بگم ا.ت کم نیورد و گف
+به تو چه هاااا به تو چه ... شوهری بابامی دوس پسرمی تو هیچ چیز من نیستییی تو فقط و فقط پسر خالمی زندگی من به تو ربطی نداره عوضی
فلیکس محکم مچ ا.ت رو گرفته بود و با خودش به یکی از اتاقا بار برد خیلی سریع عمل کرد تا به خودم آمدم زود دنبالشون رفتم
نمیدونستم کدوم اتاق رفتن همین جوری یکی یکی از اتاقا رو باز میکردم و با صحنه های مزخرف رو به رو میشدم
صدای جیغ آمد از آخرین اتاق سریع رفتم و بازش کردم دیدم داره ا.ت رو لخت میکنه خیلی عصبی شدم و محکم به سمتش حمله کردم و مشت تو صورتش زدم
+هق..هق..کمکم..کن..هق..ل..لطفا..هق