فقط یک خانواده

فقط یک خانواده

#پارت‌دوم

بعد به سمت مترو رفتم

درون الی:

کامی ساما(خدایا) یه کاری بکن به موقع به مترو برسم
روز اول کاری نمیخوام دیر کنمممممم.!

ناگهان به مردی برخورد کردم

عوا خاک به سرم انقدر داشتم به مترو فک میکردم که یادم رفت جلومو نگا کنم

سرمو بلند کردم که با چهره ی جیهوپ_سنپای مواجه شدم

(توضیح سنپای:سنپای به بزرگ تر از خودشون میگن کسی که توی نوه ی کاری از اونا برتری داره یا مقام بالایی داره ولی با اونا صمیمی هستیم این کلمه ژاپنی هست.)

ال:سلام!خوبید؟

جی:سلام الی خوبم تو خوبی؟

ال:شکر کامی ساما (خدا) بد نیستم

جی:بهتر بشی، پدر و بابات خونن؟

ال:بگو ببینم چند بار تمرین کردی که به جای مامان بابات بگی پدر و بابات؟(با خنده)

جی:بین خودمون بمونه بعضی وقتا تو آیینه با خودم مرور میکنم(بعدش میخنده)

ال:(خندیدن)

ال:ببخشید معطل شدید بله پدر و بابام خونه هستن کاری داشتید؟

جی:بله کار مهمی باهاشون دارم و مشکلی نیست از این مکالمه لذت بردم

ال:وای دیرم شد ببخشید عمو جیهوپ من باید برم فعلا

جی:فعلا الی

با عجله به سمت مترو رفتم

کامی ساماااااااا

دیر کردم
باید منتظر مترو ی بعدی باشم؟!یعنی یه ساعت دیگه؟!وای نه اینجوری دیر میرسم!!

امروز دقت کردم خیابون ها شلوغ نبود شاید بتونم تاکسی بگیرم