فیکیونگی

فیک‌یونگی
part⑧
ات‌ویو
اخه این وقته زنگ زدن بود کره‌خر
اخخ چشمام هنوز میسوزه،،😂😑
۳۰دیقه بعد:
ات از حمام اومد بیرون، موهاشو خشک کرد(موهای ات تا شونه‌هاشه)لباسشو پوشید(تا اون موقع حوله تنش بود😑😂)
ات:بزار ب این انگل مزاحم بزنگم ببینم چیمی خاست بگه
یوناویو(اسمش یونا بود دیه درسته؟😂)
نیم شاعت گذشت چرا زنگ نمیزنه؟
دیشتارادیران دیشتارادیران دیریریری....
*زنگخور گوشی یونا😂*
یونا:الِ.......وو ک...جایییی پ...سس...سس
ات:اسکل صدات نمیاد،،،الِوو؟
یونا:رکبکدککلکبکبنبکبدککرکرزکسگسمبمفنففنبت
ات:چیمیگییی
یونا:میگم مرکلنربکلنینلنفنب
ات:جابه جا شوو ببینم چی میگیی؟؟
یونا:دبکبتفتببت....الان صدام میاد؟؟
ات:اره...چی زر زر میکردی؟
یونا:گفتم من ب بچها زنگیدم، ولی تو ب اعضا بگو
ات:چرا خب میگفتی
یونا:شمارشونو ندارم😑👊
ات:عاااا اوکی مرسی ماچ بای
یونا:عههه صب کننن ال...(گوشیو قط کرد)
ای عنتررررررررر گفتم قط نکناااا عپصیی
تهیونگ‌ویو
داشتم با کوک میحرفیدم ک دیدم به گوشیم پیام اومد،،ات بودد😳
پیام ات ب تهیونگ:
سلوم ته خوبی(ات و ته باهم صمیمین)
میگم فردا تولد کوکه،ب کوک نگو میخام سوپرایزش کنم...و ب اعضاهم بگو ولی کوک نفهمه اوکی‌‌‌؟؟
ته:سلام ات...مرسی تو خوبی، باشه نمیگم خیالت راحت
ات:اگه کوک بفهمه زنده‌ت نمیزارم
ته: باشه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ("͜)
اینم از فیک یونگییی😂😊