🎨 petrova.illustrations

🎨 petrova.illustrations
حالا ببین وقتی سنت بالا بره کم حرف‌تر هم می‌شی
ینی به زور حرفت میاد دیگه
هرچیزی در تو شور و شوق ایجاد نمی‌کنه
که به خاطرش لب بجنبوی
بعد همین زمان یهو یکی میاد توی زندگیت
که مدام چشمت به ساعته زنگ بزنه
یا زنگ بزنی بهش و باهاش حرف بزنی
باهاش بخندی و
صدای خنده‌هاشو بشنوی
دوس داری روزا بگذره زودتر ببینیش باهاش گپ بزنی
در طول روز مدام با خودت مرور می‌کنی حرفایی که براش قراره تعریف کنی
و آهنگ صداش مدام توی گوشته و
آخرین چیزایی که گفته رو برای خودت تکرار می کنی
به خودت میای میبینی وسط یه جای جدی
یه جلسه ی رسمی
لبخند به لب داری
می پرسن چی شده به چی می خندی؟ و تو میگی هیچی
ولی خوب می‌دونی این هیچی از اون هیچیا نیست…