احساس او

𝐏𝟐𝟐

خب پس دست فلیکس در کار نی....
زنگ کلاس خورد و فلیکسو دیدم که میاد سمتم...
فلیکس:تکالیفتو نوشتی؟
من:کل دیروز داشتم از بابام مراقبت می کردم
فلیکس:خب الان جواب معلمو چی میدی؟
من:من مشکلم جدی تر از اینه ک نگران جواب معلم باشم تو ام مثلا پدرخوندت فلج شدها
فلیکس:ولی....
من:*سکوت
سر کلاسم معلم ازم ایراد نگرف ولی بازم مث همیشه تو امتحان بهترین نمره رو گرفتم
همیشه نصف دلیلی که روح میشم و یا بچه ها ازم بدشون میاد اینه که فک می کنن خرخونم و خیلی بچه مثبتم ولی من فقط سر کلاس گوش میدم....
مگرنه من که حتی وقت نداشتم بابت امتحان بخونم(حتی وقت نداشتم تکالیفمو انجام بدم)
الانم تو کل امتحان اصلا تمرکز نداشتم و همش فکرم طرف بابام بود و این تقصسر مح نی ک بقیه بچه ها نمی خونن.... اصن چرا من باید بابتش تاوان پس بدم؟
اشکال نداره خو بازم روح میشم و عادیه دیگ بم اسیب نمی زنه
الیویا:جواب سوال 7 چن بود؟
من:گزینه4
الیویا:چییییی؟ من ک کلی خونده بودم چرا همیشه من می افتم؟
من سرم درد میکرد پس دستشویی رو بهونه کردم ک برم بیرون از کلاس(روش های پیچوندن با لیزا😅)
هعیییییییی ولم کنـــیـــننننن بزارید برم پیش بابام
افتضاح بودم و داشتم ب همه چی فک میکردم و انقد فکرم مشغول بود که سردردم هر ثانیه دو برابر میشد
جدی جدی همه چی بهم ریخته بود.
میخواستم از مدرشه فرار کنم... بچه که بودم مدرسه رو دوس داشتم بخواطر زنگ تفریحاش ولی الان تنهام و فلیکس داره میگـ.ـا.د ب اعصابم...
خدایا اصن چرا من؟...

ادامه دارد...