ازدواج اجباری~♡~پارت۱۱

ازدواج اجباری~♡~پارت۱۱

دیدم جواب نمیده در رو باز کردم دیدم نیست
ته:کجا رفته کله سحر
رفتم حاظر شدم و رفتم خونه سومی
ته:سلام عشقم
سومی:سلاام نفسم
همو بغل کردیم جدا شدیم
سومی:نمیدونی چقد دلم برات تنگ شده بود..اون دختره که اذیتت نمیکنه
ته:نه عشقم
سومی:اوم تهیونگ جونم میشه تو شرکت یه کاری بهم بدی
ته:چرا میخوای کار کنی عزیزم
زینگگ زینگگ(گوشی ته زنگ خورد)
چرا رونا بهم زنگ زده ای بابا رد دادم
ته:خب داشتی میگفتی عزیزم
سومی:کی بود
ته:مهم نیس از شرکت بود
زینگگگ
که دوباره زنگ خورد رونا بود رد دادم گوشیمو خاموش کردم
سومی:عشقم میخوای جواب بده
ته:نه مهم نیس خب بگو
سومی:هم تو خونه حوصلم سر میره هم میخوام..پیشت باشم/لوس
ته:باشه ببینم چیکار میتونم برات بکنم
سومی:باشه عشقم مرسی
ته:خواهش میکنم زندگیم..من دیگه برم
سومی:باشه ولی دوباره بهم سر بزن خب
ته:باشه عزیزم
همو بوسیدم و رفتم شرکت رفتم تو دفترم که جیمین اومد
جیمین: داداش چطوری
ته:خوبم تو چطوری
جیمین: منم خوبم زن داداش کو
ته:رونا نیومده
جیمین: نه من که ندیدمش
ته:خیلی خب حتما تو ترافیک مونده
جیمین: باشه پس منم برم برای جلسه با زن داداش آماده باشین دیگه بیاین
ته:باشه
جیمین: فعلا
جیمین رفت فکرم موند پیش موند پیش رونا زنگ زدم تلفنش خاموش بود
ته:کجا رفتی رونا کجایی
ته:ولش کن شاید همین جاهاست دیگه
رفتم اتاق جلسه البته چون رونا نبود سخت بود ولی تموم شد و قرار شد دوباره یه جلسه بزاریم که رونا هم باشه ای بابا من رونا از کجا پیدا کنم آخه زنگ زدم سهون
سهون:سلام چطوری شوهر خواهر با رونا چیکار میکنی اذیتت میکنه
ته:سهون رونا کجاست
سهون:چمیدونم تو شوهرشی من از کجا بدونم
ته:ازش خبر نداری به تو زنگ نزده بود
سهون:نه به من زنگ نزده
ته:باشه اگه خبری از رونا شد بهم بگو
سهون:باشه
تلفنو قط کردم حالا چیکار کردم دختر مردم رو گم کردم..منکه گم نکردم خودش معلوم نیست کجا رفته
ته:ولش کن تا عصری پیداش میشه
رفتم تو اتاقم و با پروژه ها مشغول شدم

ساعت ۱۰ شب:
ته ویو:
وای ساعت ۱۰‌شبه پس این دختره کجا مونده وای واییی
ته:اگه بلایی سرش اومده باشه چی..نه نه تهیونگ به چیزی خوب فک کن رفتم رو کاناپه دراز کشیدم و به چیزایی خوب فک کردم که فهمیدم بارون میباره امیدوارم حالش خوب باشه هوفف

راوی ویو:
که با همین فکر و خیال تهیونگ خوابید خبری از رونا هم نبود....
................
حمایت فراموش نشه 😗🍒