فیک بیبی

فیک بیبی
p1
ویو ات
داشت با جانی پیام میدادم که یهو گوشیم از دستم کشیده شد نگاه کردم باز دیدم این پسره چندشه(درست حرف بزن منظورش کوکه)
خداروشکر همون موقع زنگ خونه ها خورد
کوک:کجا با این عجله
یونا:کوک گمشو اونور تو خونه حسابت رو میرسم
ات:وسط دعوای کوک و یونا یک راه دیدم که میتونم از اونجا برم سریع دست لیا رو گرفتم و رفتم خونه
فلش بک به خونه
ساعت۴بود و حوصلم پوکیده بود برای همین رفتم لیا رو بیدار کردم
ات:لیاااااا (با داد بدبخت😂)
لیا:چته وحشی در گوش من داد میزنی(با خواب آلودگی)
ات :دیدم دوباره خوابید منم رفتم یک پارچ آب یخ ور داشت و خالی کردم روش
لیا:جیغغغغغغغغغغغغغ(بلند)
ات:پاشو حاضر شو با یونا بریم شهر بازی
لیا:باشههه(با ذوق)
ات:رفتم حموم ۱۰مینی و بعد لباسم رو عوض کردم و یک آرایش کیوت کردم (عکساشو گذاشتم)
رفتیم دنبال یونا که دیدم باز کوک هم هست
فلش بک به خونه یونا شون
کوک:کجا داری میری
یونا:دارم با ات و لیا میرم شهربازی
کوک:منم میام
یونا :نخیرم لازم نکرده
کوک:اگر نذاری بیام میگم به مامان که اون شب رفته بود مامان خونه خاله تو هم بدون اجازه رفتی بار و بعد کلی مست کرده بودی
یونا:خب باشه توهم بیا
پایان فلش بک
تماممم شرط پارت بعد ۱۰لایک