دوست دختر لجباز من

دوست دختر لجباز من
پارت ۲
داشتم درس میخوندم که یهو عمو نامجون اومد تو انگار عجله داشت گفت
×ات بابات گفت بهت بگم امشب مهمونی دعوتیم ساعت ۹ میاد دنبالت آمده باش
+باشه عمو نامی
×راستی لباس باز نبوشی ها وگرنه
+بله میدونم سرم رو میبری 😅😅
×آفرین دختر خوب درس هاتم خوب بخون اگه نمره خوبی بگیری میبرمت شهر بازی
+واقعا (ذوق سگی)
×آره نفس عمو خداحافظ
+بای بای عمویی 😘
عمو نامجون رفت منم به درس خواندنم ادامه دادم الان دیگه ساعت ۵ بود رفتم رو تخت دراز کشیدم نفهمیدم کی خوابم برد ساعت ۸ بود بلند شدم رفتم یه دوس ۲۰ مینی گرفتم یه لباس خوشگل رو انتخاب کردم (میزارم) چون مطمئن بودم مهمونی مافیایی هست یه لباس سیاه سفید پوشیدم یه آرایش ساده کردم منتظر بودم بابا جین بیاد تا بریم به مهمونی بعد ۱۰ مین بابا اومد رفتم داخل ماشین که بابا گفت
÷چه خوشگل شدی هندسام بابایی
+یاااا بابا یعنی خوشگل نبودم
÷چرا عسلم مگه میشه هندسام کوچولو من خوشگل نباشه خوشگل بودی خوشگل تر هم شدی
+ملسی بابا ژونییییییی (لوس)
÷الهی قربون دخترم بشم من
یه بوس روی لپم گذاشت رسیدیم به مهمونی پیاده شدیم رفتیم تو که یهو ......

شرایط برا پارت بعد
۳ کامنت ۵ تا لایک