هنوز اون حالت چهره تو به یاد دارم

هنوز اون حالت چهره تو به یاد دارم
که ساعت 1 و58 دقیقه در تاریکی فرو میرفت
به یاد دارم کلماتی رو که بهم زمزمه کرد ی تا فقط خودمون بدونیم
بهم گفتی دوستم داری
پس برای چی رفتی
رفتی...حالا به یاد دارم
بوی بارون رو
روی سنگفرش ها
از هواپیما پیاده شدنمو
نهم جولای رو
ضربان قلب تو رو که
انگار از لباست میخواست بزنه بیرون!
هنوز آغوشتو حس میکنم
اما حالا میرم میشینم روی زمین
در حالی که لباسای تو رو پوشیدم!
تنها چیزی که میدونم اینه که
نمیدونم چطور چیزی باشم که تو دلت براش تنگ شه
هیچوقت فکر نمیکردم آخرین بوسمونو تجربه کنیم
هیچوقت تصورشم نمیکردم که اینطوری تموم کنیم
اسم تو همیشه رو لبام خواهد موند
بیاد دارم
قدم های موزونت رو
توی مهمونی دوباره خودنمایی می‌کنی
من چشمامو به اطراف میچرخونم
تو منو به سمت خودت میکشی
من زیاد اهل رقص نیستم
ولی بخاطر تو این کارو کردم
چون من عاشق طرز دست دادن تو با پدرم هستم
من عاشق راه رفتننتم وقتی دستاتو تو جیبت میذاری
عاشق وقتیم که وسط حرف زدنم منو میبوسیدی
روزی نیست که دلم برای اون رفتارای به ظاهر مسخره تنگ نشه
اما حالا میرم میشینم روی زمین
در حالی که لباسای تو رو پوشیدم!
تنها چیزی که میدونم اینه که
نمیدونم چطور چیزی باشم که تو دلت براش تنگ شه
هیچوقت فکر نمیکردم که آخرین بوسمونو تجربه کنیم
هیچوقت تصورشم نمیکردم که اینطوری تموم کنیم
اسم تو همیشه رو لبام خواهد موند
پس من زندگی تو رو از عکسهات دنبال میکنم مثل اون وقتا که عادت داشتم تو رو تو خواب نگاه کنم
و احساس میکنم منو فراموش کردی مثل اونوقتا که عادت داشتم نفسهاتو حس کنم
ومن با دوستای قدیمیمون در ارتباط میمونم تا فقط ازشون حالتو بپرسم...!
آرزو میکنم جای خوبی باشی
و من امیدوارم خورشید بتابه
و یک روز زیباست
و یک چیزی منو به یادت بیاره
و تو آرزو کنی کاش با من میموندی
ما میتونیم برای عوض کردن زمان و آب و هوا برنامه ریزی کنیم
اما من هیچ‌وقت برای عوض کردن نظرت کاری نکردم
پس من خواهم رفت که روی زمین بنشینم در حالی که لباسای تو رو پوشیدم
تنها چیزی که میدونم اینه که
نمیدونم چطور چیزی باشم که تو دلت براش تنگ میشه
هیچوقت فکر نمیکردم آخرین بوسمونو تجربه کنیم
هیچوقت تصورشم نمیکردم که اینطوری تموم کنیم
اسم تو همیشه رو لبام خواهد موند
درست مثل آخرین بوسمون
اسمی که همیشه رو لبام خواهد موند
درست مثل پایانمون....